مات..
آذر یادش رفته که پاییز است!
نمی بارد...
فقط یخ میزند!
به گمانم کسی به طرز فجیعی
تنهایش گذاشته...
وگرنه اینگونه ماتش نمی برد...
به یاد تو...ببین و بگذر....خاطر به هیچ کس مسپار... |
فدای تو
تمامِ دین و دنیایم فداے تار موهایت
چه دردے میکشم وقتی
که دورم از نفسهایت
شبیه آدمِ برفی
اگر تنهاترین باشم
تو را اینگونه میخواهم تو را
تنهاے تنهایت
غم نبودنت
می گویند دوستی بیش از هفت سال احتمالا تا همیشه می ماند.
می خواهم تا هفت سال آینده
با غم نبودنت دوست بمانم!
من تنها نیستم
من تنها نیستم من مثل کوه پشت خودم ایستاده ام
مثل همین الان
که اشکش را
به سر انگشت گرفته ام
و دارم می بوسم برایش
خب دیگر
کوه است و رودخانه هایش
.
.
کدوم؟
شازده کوچولو پرسید: دوست داشتن بهتره یا دوست داشته شدن؟ روباه جواب داد: کدوم یکی برای پرنده مهمتره؟ بال چپ یا بال راست؟
مجبور..
من به صدای پای رفتن ها عادت دارم! فقط مجبور میشوم دوباره به زندگی برگردم
و شکسته هایم را در گلدان کوچکی به گِل بگیرم!
مرا دست خودم نسپار
مرا
دست خودم نسپار
خیالم راحت میشود
میروم یک گوشه کز میکنم
خاطراتت را میریزم دورم
هی دورت میگردم
هی دورت میگردم
بعد از این سرگیجه عاشق میشوم
میایم سراغت
میگویم دوستت دارم
میگویی من هم
بعد تنهایم میگذاری و روز از نو روزی از نو!
مرا دست خودم نسپار
برای خودت میگویم!
سلام علاقه جان من
دستت را مےگیرم و بھ سمت پاییز قدم مےزنم و بھ تو سلام مےکنم
سلام علاقھ ےِ خوبم
علاقھ جان من
مےدانے؛
من سالہاست بھ دوست داشتن تو آرامم...
شاید یک روزی
کسی چه میداند؟
شاید یک روزی
یک گوشه از این دنیا!
عاشقانه های بی سر وته مرا
از بین انبوه چرک نویس های زباله دانی پیدا کنی و
بخوانی ...
از لحن دیووانگی هایم،
بفهمی
"تو"
مخاطب تمام آنهایی!!!
آنوقت می توانم امیدوار باشم
که این شاعرانگی های ساده رمز گشایی شوند ...
شاید آنروز یک کمی!
فقط یک کمی
دلت برای شاعر کوچک دیوانه ات تنگ شود...
تو مستحق ستایشی
خداوند همه چیز را جفت آفرید
جز دماغ، دهن و قلب
میدانى چرا؟
چون باید براى خود
یک هم نفس
یک هم زبان
و یک هم دل پیداکنی
کسی که برایت
آرامش بیاورد مستحق
ستایش است نفس تو
پیش چشمانت
میمانم برایت شعر میخوانم
نفس . قلب . نفس . تو . نفس
نفس نفس برایت جان میدهم
پلک نزن من میمیرم
 کافه ها به چه درد می خورند؟
وقتي ندارَمَت، وقتي نميتوانم،
روبرويَت قهوه بنوشم...
كافه ها،
بودنشان به چه درد ميخورد...؟
تو مگو ترین راز منی
تو
مگو ترین راز منی ...
نگهت میدارم
سخت
نگهت میدارم
دشوار
نگهت میدارم
در آغوش
نگاهم کن گاهی ...
دل خوش مى شود به همین ،
آرزویت کنم
با اینکه میدانم
تو مگو ترین راز منی ...
|
درباره وبلاگ نویسندگانآخرین پست هاپیوندهای روزانهآرشیو ماهانهپیوندهاسایت آوازکدیگر امکانات
طراح قالب: آوازک |
آمار
وب سایت: