به یاد تو...

ببین و بگذر....خاطر به هیچ کس مسپار...

در خودم می دوم

من از پروانه‌ها

از زمین

از درخت

از باران

از کائنات

از ستاره‌ها

از کلمات

از نانوشته‌های بین کلمات

کمک می‌خواهم

که تو را به من ببخشند

دلهره‌ی زیبای من

من از نشانه‌ها دنبال نشانی تو می‌گردم

نفس‌زنان در خودم می‌دوم

می‌ترسم

خورشید روشنی‌اش را از من دریغ کند

و من بی تو از سرما بلرزم 

 

[ سه شنبه 29 دی 1394برچسب:, ] [ 15:53 ] [ هستی ] [ ]
اگر تو نبودی

عاشقانه ترین شعرم را

روزی در آغوش تو خواهم سرود

آنروز که طبیعت

به احترام ما سکوت خواهد کرد

و تو دوستت دارم را

به لهجه ی باران

و عشق را

به زبان بوسه

بر بند بند تنم

جاری می کنی

من فریاد زنان این راز را

به جهانیان خواهم گفت 

 

اگر  تو نبودی

تمام شعر های عاشقانه

دروغی بیش نبود .

 

[ دو شنبه 28 دی 1394برچسب:, ] [ 15:14 ] [ هستی ] [ ]
میان من و تو

میان من و تو

فاصله یک باران ست

و خیالت که مرا

از پنجره می گیرد

و می برد

قدم زنان تا عشق.

 

می رسم به تو

با تن پوشی از آغوش

و دست هایی

پر از طراوت اوّلین سلام

گل سرخی

که گلبرگ گلبرگ

در صدای عطرها

هجا می کند تو را.

 

میان من و تو

فاصله یک باران ست.

 

[ دو شنبه 28 دی 1394برچسب:, ] [ 14:56 ] [ هستی ] [ ]
و من دلتنگ دلتنگم

برای لحظه نابی

که باشم مست آغوشت...

 

همه غمهای دنیا را

کنم یکجا فراموشت

 

چو باران بر دل صحرا

بشویم قید و بندت را

 

دو دست خود

چو شاخی تاک

 

بیاویزم بر آن قد و

روم تا اوج خواهش ها...

 

ومن دلتنگ دیدارم...

ومن دلتنگ دلتنگم.

[ یک شنبه 27 دی 1394برچسب:, ] [ 14:53 ] [ هستی ] [ ]
در تک تک رگهای تنم عشق تو جاریست

ای كاش عذاب نرسیدن به نگاهت

آن وعده ی نادیده كـه دادند نباشد

 

یک بار تـــو درقصــه ی پرپیـــچ و خــم ما

آن كس كه مسافر شد و دل كند نباشد

 

آشوب،همان حس غریبی ست كه دارم

وقتـــی كه بــه لب های تو لبخند نباشد

 

درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست

در تک تک رگــــهای تـــو هر چند نباشد

 

وقتی كه قرار است كنار تو نباشم

بگذار زمـــان روی زمین بند نباشد...

 

 

[ یک شنبه 27 دی 1394برچسب:, ] [ 14:49 ] [ هستی ] [ ]
بی تو

من با قلم به تماشای تو ایستاده ام

 و می نویسم آنچــــه از تو،در دل من، 

 در حال شکل گرفتن است.

 

آنگـاه که 

 تو لبخنـد حضــــــــــور خود را 

 برای قلم من هدیه می کنی

 من برای نوشتن از تو 

 لبریز از عشق و ترانه باران می شوم

 

اما هر وقت که 

 لبخندحضــورت را از من دریغ می کنی

 گویا توان نوشتن را از من ربوده باشی

 قلم من خشک و زبانــــم خاموش می گردد

 و در هاله ای از تنهایی تلخ گرفتار می شوم

 و نمی دانم وقتی 

 دلتنگی های عمیق، مرا در خود غرق می سازند 

 

بی قلــــم، 

     بی نوشتـن 

            و بی تــــــو چه باید کنم؟؟؟

 

[ شنبه 26 دی 1394برچسب:, ] [ 17:30 ] [ هستی ] [ ]
کاش روزی شود که

کاش روزی شود که

زنگ را   بزنی...

دنیایم خلاصه  شود در چشمی ِ کوچک در

 

و تمام جهان من خلاصه  شود

در مردی که چشمم را پر می کند از عشق

مردی که ردِ کفش های سفید زمان

بر چند تار زیبای موهایش باقی مانده

دلم پر  کشد برای خانه های پیراهنش.

 

در را باز  کنم

نزدیک که شد

نگاهش را که به من  بدوزد

آخ که چقدر نگاهش را دوست می دارم

چقدر دلم خانه ای با وجودش را میخوا هد..

 

 

 

[ شنبه 26 دی 1394برچسب:, ] [ 14:12 ] [ هستی ] [ ]
تنها دلیل..

ﻭﻗﺘــــــــــــﯽ ﺁﻏـــــــــﻮﺷﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨـــــــــﯽ

ﺁﻧﻘــــــــــــﺪﺭ ﻣﺠﺬﻭﺏ ﮔـــــــــﺮﻣﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻣﯿﺸـــــﻮﻡ

ﮐــــــــــــﻪ ﺟـــــــــــﺰ ﺁﺭﺍﻣـــــــــﺶ ﺁﻏـــﻮﺷﺖ

ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ  ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ ....

.

ﺩﻟـــﺎﯾــﻞ ﺑــﻮﺩﻧـﻢ ﺭﺍ ﻣـــﺮﻭﺭ ﻣﯿــﮑﻨـﻢ ﻫـــﺮ ﺭﻭﺯ 

ﻫـــﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺗـــﻌـﺪﺍﺩﺷــﺎﻥ ﮐــــﻢ ﻣﯿــﺸـﻮﺩ

ﺁﺧـــﺮﯾــﻦ ﺑـــﺎﺭﯼ ﮐــﻪ ﺷـــﻤــﺮﺩﻣــﺸـﺎﻥ 

ﺗــﻨﻬــﺎ ﯾـﮏ ﺩﻟﯿــﻞ ﺑــﺮﺍﯾـﻢ ﻣـﺎﻧـﺪﻩ ﺑــﻮﺩ 

ﺁﻧــﻬــــــــــﻢ ﺩﯾــــﺪﻥ ﺗــــــﻮ ﺑـــــــﻮﺩ

و در کنار تو بودن.

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ جمعه 25 دی 1394برچسب:, ] [ 20:31 ] [ هستی ] [ ]
چیزی در تو مرا به دلدادگی می برد

چیزی در تو مرا به دلدادگی می برد

آن سان که گل ها با کمند عطرها  

پروانه ها را به دام می کشند.

 

چیزی در تو مرا به احساس عاشقانه می برد

آن سان که برکه ها ترانه ی رنگین کمان ها را 

با لحن لالایی برای ماه می خوانند

 

چیزی در تو مرا به جاهایی می برد

 که هرگز نرفته ام

به سلام اولین گل سرخ

به حضور سبز دستانت

به آغوش اولین روز عشق

که پر از ناز و نیاز و بوسه است

 

چیزی در تو دنیا را خالی می کند

تا تو تنها عشق من باشی.

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 دی 1394برچسب:, ] [ 23:22 ] [ هستی ] [ ]
هرگز بازت نمیدهم

در بارانی ترین شب بیخوابی، 

چتری شد رویای وصال تو، 

تا مرز تماس دو پلک لرزان با هم! 

 

تو لذت خواب یک نگهبانی، 

که جانش را به لحظه ای با تو 

به تاراج حوادث تعویض می کند. !

 

ای دست نیافتنی، 

ای باور، 

هرگز بازت نمیدهم. ...

تمام.

[ پنج شنبه 24 دی 1394برچسب:, ] [ 23:17 ] [ هستی ] [ ]
هوایت

هوایت که به سرم میزند

سرد می شوم،از تنها بودنم

پر می کشم ،برای آغوشت

جان میدهم،برای یک لحظه لمس دستهایت

آهنگ انتظار،هنوز ترانه ای ست که میشنوم

به سینه می تپد، قلبم

هزار بار به امید دوستت دارم های تو

خدا کند بیایی و آرام بگیریم من و دل.

 

[ پنج شنبه 24 دی 1394برچسب:, ] [ 14:45 ] [ هستی ] [ ]
میخوانمت

میخوانمت... 

به طعم بوسه های باران 

بر حریر آبی عشق

 

و نقش میزنم نگاهت را 

بر تندیس بیقرار دل... 

 

هر صبح...

رویای شبانه ام لطافت واژگان توست

که میبارد بر شروع فصلهای تنهایی...

 

که شاید آسمان سهم مرا بیدار باران کند 

در حوالی چشمهای آشنایت...

 

شاید کمی مرا نیز بخوانی

به لطافت باران عشق..

[ چهار شنبه 23 دی 1394برچسب:, ] [ 20:8 ] [ هستی ] [ ]
غیر آغوش تو دل را هوسی نیست عزیز

نفسم باش مرا چون تو کسی نیست عزیز

شهر خالی ست مرا همنفسی نیست عزیز

 

حافظ از حال من سوخته آگاه تر است

زده ام فالی و فریاد رسی نیست عزیز

 

نیست حتی پر و بالی که به سویت بپرم

آسمان بی تو مرا جز قفسی نیست عزیز

 

کیمیایی و من خسته مسی ناچیزم

به سر کوی توام دسترسی نیست عزیز

 

قلب بیمار مرا عشق شما درمان است

غیر آغوش تو دل را هوسی نیست عزیز.

[ چهار شنبه 23 دی 1394برچسب:, ] [ 20:5 ] [ هستی ] [ ]
هیچ چیز جز تو

گاهی 

لحظه هایم از تو لبریز می شود

از احساسم سر می روی

و فضای خانه ام 

پر می شود از دلتنگی

 

پشت كدام پنجره بایستم

كه تو را انتظار نكشد

و زیر سقف كدام آسمان 

نفس بكشم

كه عطر تو گیجم نكند

 

دلتنگم 

و هیچ چیز جزتو

حال مرا خوب نخواهد كرد.

[ سه شنبه 22 دی 1394برچسب:, ] [ 13:35 ] [ هستی ] [ ]
بوسه هایم را نثار روی ماهت می کنم

در خیالم گَه گَهی؛شـب ها،نِگاهـت می کنم ..

دیـده را آواره در، چشــمِ ســیاهت می کنم ...

 

یک نظر،دیدن؛مرا،درپیشِ عشقت میکُشد ...

درخیالم،صدنظر،هم، فرش راهت می کنم ...

 

با تودارم مـاجـرا هـا ؛در خــیـالم،تا سحـر ...

تا سـحر، آغوشِ سـردم را،پناهـت می کنم ...

 

من خیـالاتی شدم؛ دیگر شبی برگــشته ای ...

بوسـه هایم را؛ نـثار روی ماهــت می کنم ...

 

گفته انددیگر خیالش هم گناهست؛بی خیال ...!

مـن ولـی ،درکنـج یادم،هم ،گـناهت می کنم ...

 

رخ نمایان می کنی،تا ماتِ چشمانت شوم ...؟

لحظه ای من رابِبین؛دل ماتِ شاهت می کنم ...

 

[ سه شنبه 22 دی 1394برچسب:, ] [ 13:30 ] [ هستی ] [ ]
....ه
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ دو شنبه 21 دی 1394برچسب:, ] [ 17:11 ] [ هستی ] [ ]
تقدیر ما

از سکوتم می نویسم تا بدانی خسته ام،،،

بی هوایت کنج پستوهای غم یخ بسته ام،،،

 

بی تو بی تابی دراین برزخ به جانم خمیه زد،،،

من هنوز این بغض را از دوریت نشکسته ام،،،

 

با خیالت روزها را بی صدا سر می کنم،،،

بی تو دارم بی کسی راتازه باورمیکنم،،،

 

از کلامم هرکسی شیدایی ام را خوانده است،،،

یاد چشمانت مرا از هر نگاهی رانده است،،،

 

کاش بودی تا بهارم غرق بی رنگی نبود،،،

کاش در تقدیر ما دوری ودلتنگی نبود،،،

 

[ یک شنبه 21 دی 1394برچسب:, ] [ 17:13 ] [ هستی ] [ ]
دلم می سوزد

درد ناگفته زیاد است دلم می سوزد

زخم ناکار مرا  است دلم  می سوزد

 

بغض سنگین نبودن هایت

حال من بس که خراب است دلم می سوزد

 

من که می خواستمت پس تو چرا؟

غم تنهایی و یاداست دلم می سوزد

 

شعله ور گشت وجودم به آتش زدنت

جای  خاکستر داغ است دلم می سوزد

 

تو مرا راندی من هم شده ام رانده دگر

خانه ام بی تو خراب است  دلم می سوزد

 

دل من از تو فقط عشق کمی خواست همین

زیر پایت که نهاده است دلم می سوزد

 

جان من گر تو نباشی دل من میمیرد

اشک و ماتم ، غم و آه است دلم می سوزد

  

                                             "  هستی"

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 دی 1394برچسب:, ] [ 14:35 ] [ هستی ] [ ]
بی تو می لرزم

دوری ات، پشت مرا مثل کمان ، خم می کند

این جدایی ها ، چه ها با نسل آدم می کند

 

خوب فهمیدم که عشقت ، کیمیای زندگی ست

برگ زرینی که خوشبختی فراهم می کند

 

ارتعاش تارهای دل ، خبر می آورد

از تمنایی که او را غرق ماتم می کند

 

خنده بین اشک ها و گریه بین خنده را

عشق ، با کار دل دیوانه ، توام می کند

 

سست تر هر لحظه می گردم ، نمی دانم چرا

در عوض ، جا پای خود را عشق ،محکم می کند

 

بی تو می لرزم به هر باد و نسیمی ، عشق من

آخر این پس لرزه ها ، ارگ مرا بم می کند

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, ] [ 17:7 ] [ هستی ] [ ]
مست با خاطر تو...

در تمنای غزل ، در پی تفسیر تو ام

مست با خاطرتو ، بسته به زنجیر ِ تو ام

 

در شب عشق ، که عشاق به هم آمیزند

من کنارغم ِ تو ، خیره به تصویر ِ تو ام

 

چاره ام چیست که هم دردِ منی ،هم درمان؟

ماهِ من لب بگشا، گوش به تدبیر ِ تو ام

 

خم گیسوی تو منزلگه ِ صدها غزل است

گر شده زر دل من ، حاصل اکسیرتو ام

 

دائم الخمر شدم از می ِ نابت هیهات

من خودم جرم تو ام ، من همه تقصیرتو ام...

 

[ شنبه 19 دی 1394برچسب:, ] [ 18:41 ] [ هستی ] [ ]
من تورا...

من تو را، من دوستت دارم، عزیزم!

پس مشو ارباب آزارم، عزیزم!

 

من تو ‌را تا عرشِ اعلا می‌بَرم

در وجودت عشق می‌کارم، عزیزم!

 

ای بهاری تر ز جنگل های سبز

همچو باران بر تو می‌بارم، عزیزم!

 

مرگِ من، عاشق‌تر از من دیده‌ای؟!

من دوصد مجنون به دل دارم، عزیزم!

 

ای حضورت مایه‌ی رقص وُ سرور

بی ‌تو دائم من عزادارم، عزیزم!

 

بی تو اهوازم که خاکم بر سر است

بی‌ هوایت، زار و بیمارم، عزیزم!

 

پا درون قلب من بگذار تا...

تا ببینی دوستت دارم،عزیزم

 

[ شنبه 19 دی 1394برچسب:, ] [ 15:58 ] [ هستی ] [ ]
در آغوش تو

درآغوش تو باد می وزید

ستاره سوسو می زد 

ماه می تابید

 

در آغوش تو

رودخانه ها جریانی عمیق داشتند

دریاها می خروشیدند

زمین می چرخید

 

در آغوش تو

همه چیز بود

اما کاش من هم بودم.

 

[ جمعه 18 دی 1394برچسب:, ] [ 12:24 ] [ هستی ] [ ]
چو لب وا می کنی عشق است

صدایم کن، چو لب وا می کنی عشق است

خودت را در دلم جا می کنی عشق است

 

تو با شرم قشنگ عمق چشمانت . . .

مرا وقتی تماشا می کنی عشق است

 

سکوتی خفته در حجم نفس هایت . . .

محبت را که حاشا می کنی عشق است

 

چه شد آن وقت دیدارت نمی دانم . . .

همین امروز و فردا می کنی عشق است

 

تو کز پشت حصار پنجره هر روز . . .

فضای شیشه را ها می کنی عشق است

 

میان کوچه می پاشی نجابت را . . .

دلم را اینچنین تا می کنی عشق است

 

[ جمعه 18 دی 1394برچسب:, ] [ 12:13 ] [ هستی ] [ ]
تو تمام لحظه هایم با منی

می نویسم عشق و می لرزد دلم 

می نویسم عشق و اشکم میچکد 

می نویسم یاد و یادت می کنم 

می نویسم ابر و باران می چکد 

می نویسم تا تو را پیدا کنم 

از میان برگ های دفترم 

تو که هستی تو چه هستی خوب من ؟!

ای تمام شعرهای دفترم 

تو که هستی که دلم شیدای توست ؟!

تو که هستی که پریزاد منی ؟

تو تمام لحظه هایم با منی 

یا که نه شاید که همزاد منی!

 

 

 

[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:, ] [ 20:23 ] [ هستی ] [ ]
خیال تو

بعضی ترس ها

به ترکش های درون قلب می مانند

فقط مرگ می تواند بیرونشان بکشد!

 

خیال داشتن تو

لیوانی پر از آب است

بگذار

مثل شاخه گلی مصنوعی بمانم.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:, ] [ 19:21 ] [ هستی ] [ ]
تنها من باشم وتو

مرا به انقلاب تنت دعوت کن

به باورهای ایستاده ات

مرا به شهری دعوت کن

که زنان درونش حضوری نداشته باشند

تنها من باشم و

قامت ایستاده تو

مرا به بهار آغوشت دعوت کن..

[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:, ] [ 14:56 ] [ هستی ] [ ]
اشتیاق دیدن تو...

بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت میکند

وای ِدل! چون کـودکی بی تو لجاجت میکند

 

اشتیاق دیدن تو میل ِ خاموشی نکـرد

هیچ وقت عشقت به دل...فکر فراموشی نکرد

 

عشق ِ من با تو به میزان ِ تقدّس می رسد

بی حضورت دل به سرحدّ تعرض می رسد

 

" دوستت دارم " برای من کلام تازه نیست

حدّ عشقت را بـرایم هیچ چیز اندازه نیست

 

در غیاب تو غریبانه فراقت میکشم

بر گذشت ِلحظه ها طرحی ز طاقت میکشم

 

چشم هایم را نگاه ِ تو ضمانت میکند

گــرمی ِ دست ِ مرا دستت حمایت میکند

 

[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:, ] [ 14:53 ] [ هستی ] [ ]
دوستت دارم همه دنیای من

می نویسم من برایت از دلم

می کنم اِفشا من امشب، راز خویش

 

من پر از هُرم نفس هـای توام 

می نوازم حرف دل با ساز خویش

 

تو برایم از کلام عشق گو 

من برایت قصّه ی دلدادگی

 

من برایت سازی از دل می زنم

تو بخوان آواز گرم زندگی

 

آه ای سرسبز تر از دشت هـا

بی تو بر چَشمم نشینَد شبنمی 

 

در بهـار سبز رویا های من 

همچو عطر یاس و عطر مریمی

 

من پر از احساس بودن با توام 

این تویی درمانگر غم های من

 

می زنم فریاد و می گویم به تو 

«دوستت دارم »همه دنیای من

 

[ چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:, ] [ 18:56 ] [ هستی ] [ ]
ماهی کوچک

کاش می‌توانست

به رود بیندازد خودش را

ماهی کوچکی که

د‌لش دریا بود و

خانه‌اش برکه !

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:, ] [ 13:19 ] [ هستی ] [ ]
با نگاه تو..

بگذار همه ی زندگی ام گره ی کور بخورد

دستهای “تــــــــــو” که باشد ملالی نیست…

 

با نگاه “تـــــــــــو”

گره از همه چیز باز میشود

حتی از دل گره خورده من!

 

[ چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:, ] [ 13:16 ] [ هستی ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

آهنگ
دانلود آهنگ جدید کد راست کلیک ممنوع


  • شوم