به یاد تو...

ببین و بگذر....خاطر به هیچ کس مسپار...

چقدر دلم برایت تنگ شده..

یاد تو  ابری کوچک است 

که چشم‌های مرا بارانی می‌کند

و نسیمی است 

که از میان گیسوانم می‌گذرد

و من 

 

چقدر دلم برایت تنگ شده...

 

 

برای صدایت

و نگاهت 

که طعم عسل می‌دهد

تو می‌توانی خورشید را روبه‌روی آینه بنشانی

و آسمان را به زانو دربیاوری

تو می‌توانی 

گل‌های سرخ را آشفته‌ی نگاه مهربانت کنی 

و نسترن‌ها را آواره‌ی کوچه‌ی عاشقی

 

تو پرنده‌ای مهربانی 

که بی‌پروا کوچ می‌کند و 

ترانه‌ی رفتن می‌خواند و

زیر باران می‌رقصد 

و مِهر مهربانش بر دل هر پروانه‌ای می‌نشیند.

 

این روزها 

تمام دلتنگی‌هایم را 

به‌جای تو به آغوش می‌کشم

وقتی که جای تو میان بازوانم خالی ست 

و من 

چقدر دلم برایت تنگ شده...

[ سه شنبه 31 مرداد 1394برچسب:, ] [ 8:52 ] [ هستی ] [ ]
تنهايي

میان تو و تنهایی

تنهایی را انتخاب می کنم

و بدون آنکه بفهمی تماشایت می کنم

 

گلدان می شوم روی طاقچه

شب و روز در من نور بریزی

 

یا تنها پنجره ی اتاق می شوم

هر صبح موهایم را از صورتم کنار بزنی

 

شب می شوم

در من فکر کنی

به رویاهای دور

به رویاهای نزدیک

 

یا تنگ پر از شراب

که لبهایت را روی لب هایم بگذاری

من را بنوشی

 

این روزها مدام

تنهایی را انتخاب می کنم

 

و بدون آنکه بفهمی

دست هایت را می گيرم...

 

[ سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, ] [ 13:25 ] [ هستی ] [ ]
حسادت

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت

 

من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی

یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...

 

من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،

شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت

 

وقتی انگشتان تو در موهایت می دود...

من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...

 

اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به

عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت

 

هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت

من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت

 

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه

پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت.

 

 

[ سه شنبه 28 مرداد 1394برچسب:, ] [ 12:23 ] [ هستی ] [ ]
فقط تو را می خواهد

روبروی هزار آیینه هم که بایستم

تصویر تو را می بینم

ترجیع بند دلم شده ای نازنین!

می روم و

می آیم و

از تو می نویسم

گرچه فاصله بین ما اندک نیست وُ

دست دلم به تو نمی رسد...

هر بار که ماه را ببینم

آرام می شوم

دلخوش به اینکه

آسمان ما یکی ست!

حالا که نیستی

چه فرقی می کند

روز باشد یا شب

بهار باشد یا پاییز

قصه این است

که در گذر همه فصل ها

من دلم

فقط تو را

می خواهد..

 

 

[ سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, ] [ 13:23 ] [ هستی ] [ ]
چگونه دوست دارمت ؟

 

چگونه دوست دارمت ؟

بگذار روشهایم را بشمرم

دوستت دارم

به ژرفا و پهنا و بلندایی

که روحم را توان رسیدن به آن هست

آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا

به نهایت بودن

و کمال زیبایی هستم

 

دوستت دارم

به اندازه خاموش ترین نیاز هر روز

به آفتاب و نور شمع

 

دوستت دارم

رها

چنان مردمانی که برای حقیقت می جنگند

دوستت دارم

ناب

چنان مردمانی که به سماع در می آیند

 

دوستت دارم

با شوقی

که اندوه دیرسال مرا محو می کند

و با ایمان کودکی ام

 

دوستت دارم

با عشقی که از دست رفتنی نمی نماید

و با تمام وجودم

 

دوست دارمت

با نفسها

لبخندها و

اشکهای تمام زندگی ام

و اگر خدا بخواهد

پس از مرگ

نیکوتر از این

دوست خواهمت داشت..

 

 

[ سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, ] [ 13:22 ] [ هستی ] [ ]
می خواهم تمام راه با تو باشم..

گناه کردم

عاشق شدم

و به این جرم

مرا خواهند آویخت

پروایی نیست، پروانه ی من

بگذار سربه هوا شوم

 

بگذار ببینم عنکبوت ها

کجای سه کنج آسمان

تار بسته اند

بگذار خدا زیر گلویم

سه تار بزند

خطی دور تار دور

جای طناب دار را ببوس..

 

هيچ چيزي از تو نمي‌خواهم

عشق من

فقط مي‌خواهم

در امتداد نسيم

هيچ چيزي

جز دست‌هاي من

بر سينه‌ات دل دل نکند

مي‌خواهم تمام راه با تو باشم

نفس بزنم

برايت بجنگم

بخاطرت زخمي شوم

و مغرور پاي تو بايستم

همیشه عاشقت می مانم محبوب دلم!

[ دو شنبه 23 مرداد 1394برچسب:, ] [ 10:29 ] [ هستی ] [ ]
پس چرا؟

مگر نمي‌گويند که هر آدمي

يک بار عاشق مي‌شود ؟

پس چرا هر صبح که چشم‌هایم را باز مي‌کنم

دل مي‌بازم باز ؟

چرا هربار که از کنارم مي‌گذري

نفست مي‌کشم باز ؟

چرا هربار که مي‌خندي

در آغوشت در به در مي‌شوم باز ؟

چرا هر بار که تنت را کشف مي‌کنم

تکه‌هاي لباسم بال درمي‌آورند باز ؟

گل قشنگم

براي ستايش تو

بهشت جاي حقيري ست

باهمين دست‌هاي بي‌قرار

به اوج مي‌رسانمت...

[ دو شنبه 21 مرداد 1394برچسب:, ] [ 17:27 ] [ هستی ] [ ]
من بی تو یعنی چه؟

عاشقت باشم می‌میرم

یا عاشقت نباشم؟

 

نمی‌دانم کجا می‌بری مرا

همراهت می‌آیم

تا آخر راه

و هیچ نمی‌پرسم  از تو

هرگز.

 

با تو عاشقی کنم

یا زندگی؟

در بوی عطر پیرهنت 

تاب می‌خورم

بی‌تاب می‌شوم

و  دنبال دست‌هات می‌گردم

در دستهایم

می‌ترسم گمت کرده باشم

به پشت سر وا می‌گردم

و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم.

 

بی تو زندگی کنم

یا بمیرم؟

 

نمی‌دانم تا کی دوستم داری

هرجا که باشد

باشد

هرجا تمام شد

اسمش را می‌گذارم

آخر خط من.

باشد؟

 

بی تو زندگی کنم

یا بگردم؟

 

همین که باشی

همین که نگاهت ‌کنم

مست می‌شوم

خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو.

 

 با تو بمیرم

یا بخندم؟

 

من با فکرت

رام می‌شوم آرام

مبهوت عاشقی کردنت .

 

با تو

اول کجاست؟

با تو

آخر کجاست؟

 

 از نداشتنت می‌ترسم

از دلتنگیت 

از تباهی خودم

همه‌اش می‌ترسم

وقتی نیستی تباه شوم.

 

 بی تو

اول و آخر کجاست؟

 

واژه ها را نفرین می­کنم

و آه می کشم

در آیینه ­ی مه­ آلود

پر از تو می­شوم

بی چتر.

من

بی تو 

یعنی چی؟

 

غمگین که باشی

فرو می‌ریزم

مثل اشک.

نه مثل دیوار شهر

که هر کس چیزی بر آن 

به یادگار نوشته است.

 

 تو بیش‌تر منی

یا من تو؟

 

در آغوشت 

ورد می‌خوانم زیر لب

و تو را صدا می‌زنم.

آنقدر صدا می‌زنم که بگویی:

جان دلم!

[ دو شنبه 22 مرداد 1394برچسب:, ] [ 20:23 ] [ هستی ] [ ]
تنها آرامشم تویی آرام جانم!

گفتم آرامم

اما انگار نه !

به ظاهر آرامم

ولی قلبم پس چرا این همه 

درد دارد و آشوب است

و نفس هایم با یادت به شماره می افتند ..

گفتم آرامم 

اما انگار نه!

هر زمان که به یادت می افتم 

هر زمان که یاد دوری  از تو می افتم 

چشمانم نا خوداگاه پر از اشک می شوند

و مرز چشمانم را خیس می کنند

 دلم خلوتی می خواهد برای گریستن و فریاد زدن!

دلم شانه هایت را می خواهد

اصلا چرا دور برویم

دلم فقط تو را می خواهد!

گفتم آرامم

اما انگار نه!

بغضی سنگین را زیر گلویم احساس میکنم

سوزشی از غم

 همراه با دم و بازدمی اجباری

که  قلبم را سخت می فشارد..

انگار تنها خود را گول می زنم 

بی تو آرامشی وجود ندارد عزیز دلم

بی تو حال دلم اصلا  خوب نیست

آرام جانم !

آن چه که گاهی مرا آرام می کند 

و فکر می کنم که آرامم

وجود گاه به گاه توست!

صدای آرام بخش و حرف های دلنشین توست

دستان گرم و نگاه نافذ توست

مگر می شود آتش زیر خاکستر شعله ور نشود

من تنها تظاهر به آرامش می کنم !

آرامشم تویی آرام جانم!

تو هر چه می خواهی بگو..

دلم در گرو  توست

قلبم برایت سخت می تپد

چشمانم تو را تمنا میکنند

نفس هایم ، نفس های تو را می طلبند

دستانم ،دستانت را گدایی می کنند

برایت می میرم گل وجودم..

تنها آرامشم تویی فقط همین!

 

[ دو شنبه 23 مرداد 1394برچسب:, ] [ 11:15 ] [ هستی ] [ ]
کجای زمین؟

راه نمی‌روم که

می‌دوم

خسته نمی‌شوم که

اين راه

خاکستری هم باشد

در مقصدش

 

تو ايستاده‌ای

بلندبالای من !

فقط بگو

کجای زمين

می‌رسم به تو .

[ دو شنبه 21 مرداد 1394برچسب:, ] [ 16:17 ] [ هستی ] [ ]
سجده مي كنم تورا...

دلتنگي من تمام نمي‌شود

همين که فکر کنم

من و تو

دو نفريم

دلتنگ‌تر مي‌شوم براي تو.

 

چقدر دنياي رمان

قشنگ است نيمه شب

کاش ‌مي‌توانستم

دست‌هایت را بگيرم

و تو را بنويسم

کاش نقاشي بلد بودم.

 

دوست داشتن تو

زيباترين گلي ا‌ست

که خدا آفريده

گفته بودم؟

 

آنقدر شوق‌انگيزي

که سجده مي‌کنم

تو را

بلند بالاي من!

خيال کن از جنس آتشم.

از همه‌ي دنيا که بگذرم

از آغوش تو

چشم نمي‌پوشم

آقاي من!

نمي‌پوشم.

 

تو

شعر بگو

من تو را مي‌نويسم

تو حرف بزن

من مست مي‌شوم

سير که نمي‌شوم!

 

 ..

حالا همه چيز

جزيي از توست

زمين و آسمان و خدا.

اگر خدا نيستي

چرا تکي؟

 

يگانه‌ي من!

توي شعر بگو

زندگي من با تو

عاشقانه است

تو با دست‌هايت

من

و بوسه‌هام.

 

خورشيد و خنده‌هايت

مال من

بهار و بودنت

مال من

 

دلم را به گردنت مي‌آويزم

من و نگاهم مال تو.

 

[ دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب:, ] [ 10:58 ] [ هستی ] [ ]
انتخاب من تو هستی!

تو

سرنوشت من نبودي

انتخاب خودم  بودي

تنها انگيزه ي ماندنم

در اين زندگي بي اعتبار

از جان بیشتر دوستت دارم محبوب دلم!

 

Related image

[ یک شنبه 19 مرداد 1394برچسب:, ] [ 10:44 ] [ هستی ] [ ]
تولدم در كنار تو آغاز مي شود..

متولد شدن در ماهی که دوستش داری

سالی که می پسندی

و خصوصیاتی که برایت دلخواه است

همه خوبه اما ...

اما همه زمانی خوشایند است که تو در کنارم باشی

با اینکه تولدمه

اما خوش حال نیستم!

از بودنم خوش حال نیستم!

از بودن بي تو  غمگينم و درد دارم

فقط زمانی خوش حال و خوش بختم که تو در کنارم باشی

روزی که تو در کنارم باشی روز تولد مه!

من فقط اون روز رو جشن میگیرم وشادم

همیشه منتظر تولدی دوباره

در کنارت و در حضورت می مانم عزیزترینم!

 

 

[ یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب:, ] [ 9:56 ] [ هستی ] [ ]
از تو می خواهم...

دلگیرم ،

غمگینم و بی حوصله

به خاطر تمام چیزهایی

که تو را از من دور میکند

انگار هر چه سعی می کنم

تو از من دورتر می شوی!

بغضی تلخ راه گلویم را می فشارد

چشمانم خیس 

وقلبم از درد لبریز است

هر که در چشمم بنگرد

از درد درونم آگاه میشود

دلم می خواهد 

تو را در کنارخود داشته باشم برای همیشه!

مهربانم؛

می ترسم ، می ترسم 

از زمانی که تو نباشی ..

دلتنگ و دلگیرم

دلتنگ تر از قبل

نا شکیبا تر از دیروز

وغمگین تر از هر زمانی

باز دست زمانه مرا از تو دور کرده

چه کنم با این همه دلتنگی؟

چه کنم با این  همه ناشکیبایی؟

دوست دارم در کنارم بمانی

حتی اندک زمانی

اما برای همیشه!

از تو می خواهم  در کنارم بمانی عشق من

برای همیشه!

[ شنبه 17 مرداد 1394برچسب:, ] [ 15:28 ] [ هستی ] [ ]
با نبودنت چه کنم؟

چشم‌هایم

براي همه جا

در و پنجره مي‌سازد

شايد بيايي.

 

عاشق چشم‌هایت باشم

از در راهم مي‌دهي

يا از پنجره بيايم؟

 

کف دست‌هایم را بر صورت پنجره

سرد مي‌کنم.

...

بر کلمه‌هایت چشم مي‌کشم

بوي تنت را در ذهنم مي‌چرخانم

که چيزي نبينم ديگر.

 

براي نبودنت چه کنم

آقاي من؟

 

و حالا منتظرم

مرا نمي‌بيني

مثل سايه در اتاق راه مي‌روم.

و مي‌روم

که دنبال تو بگردم.

...

دوري تو

مزه‌ي قبر مي‌دهد چقدر!

دلم گرمی دستانت را می طلبد

 کاش دست‌هایت توي دست‌هایم بود

آقای من!

 

مي‌خواهم

باز چشم‌هایم را ببندم

شاید تو را ببینم

...

پلک مي‌زنم

و به سقف خيره مي‌شوم.

با نبودنت چکار کنم؟

[ شنبه 19 مرداد 1394برچسب:, ] [ 10:24 ] [ هستی ] [ ]
فقط به تو فکر می کنم.

من

فقط به تو فکر می‌کنم

 گل قشنگم!

اصلاً

اگر فکر تو بگذارد

ایده‌های زیادی در سر دارم

اولیش این که؛

دوباره عاشقت شوم.

[ شنبه 31 مرداد 1394برچسب:, ] [ 8:22 ] [ هستی ] [ ]
وقتي هستي

وقتی هستی

در دلم قیامتی ست

و تمامی ابنای بشر

به تماشای تو برمی خیزند

قامتی که زمین را

از ساق های گندمی

تا شانه آسمانی ات

بالا می برد

 

آمدنت همیشه

قیامتی ست

بلند بالا!

ای تیک تاک نبض!

ای لنگر بودن!

بودن چه بیهوده ست

اگر قیامتی نباشد

 

و من بار دیگر

تو را نبوسم... ننوشم... نبینم...

چه بیهوده ست اگر قیامتی نباشد

تا در سکوت

دست های تو را بگیرم

و به ابدیت نگاهت

لبخند بزنم.

 

نبودنت درد بزرگي است

كه مرا خسته كرده

خسته شدم از اين همه نبودن!

دلتنگ بودنت هستم

كنارم باش!

 

 

 

[ شنبه 17 مرداد 1394برچسب:, ] [ 15:1 ] [ هستی ] [ ]
خوشبختی

خوشبختی 

تعریف های گوناگون دارد

به تعداد آدم های دنیا

عمر من یکی

به خوشبختی قد نمی دهد

گل قشنگم !

...

 

می دانم در انتظار تو

فرو می شکند

و تو خوب می دانی که من

خوشبختی نمی خواهم

تو را می خواهم .

[ چهار شنبه 15 مرداد 1394برچسب:, ] [ 17:30 ] [ هستی ] [ ]
فقط تو را ...

تو به دست‌هاي من فکر کن

من به تنت

هرجا که باشم

دست‌هام گُر مي‌گيرد

شعله‌ور مي‌شود

 

تو به چشم‌هاي من فکر کن

من به راه رفتنت

هرجاي اين دنيا باشي

مي‌آيي

عزیزمن

سراسيمه و خندان مي‌آيي

 

تو به خورشيد فکر کن

من به ماه

زماني مي‌رسد که هر دو در يک آسمان ايستاده‌اند

روبروي هم

 

به شبي فکر کن

که نه ماه دارد ، نه خورشيد

تو را دارد

فقط  تو را...

[ چهار شنبه 15 مرداد 1394برچسب:, ] [ 12:43 ] [ هستی ] [ ]
بی آن که باشی..

نمی‌دانم از دل‌ تنگی عاشق‌ترم

یا از عاشقی

دل‌ تنگ‌تر!

 

فقط می‌دانم

در آغوش منی

بی آن‌که باشی

و در کنارم نیستی

بی آن‌که نباشی !

[ چهار شنبه 16 مرداد 1394برچسب:, ] [ 16:39 ] [ هستی ] [ ]
عاشقی ناگزیر

سیبی هستی آویزان

از شاخه‌ای در آسمان

باور کن

عابد نیستم

عاشقی ناگزیرم

که چنین دست‌هایم را

به چیدن تو

بلند کرده‌ام.

[ چهار شنبه 14 مرداد 1394برچسب:, ] [ 14:35 ] [ هستی ] [ ]
از جنس چشمانم..

دوستت دارم را

در دستانم مي‌چرخانم

از اين دست به آن دست

پس چرا

هروقت مي‌خواهم

به دستت بدهم نيستي ؟

 

چرا اينجا نيستي

تا "دوستت دارم" را

از جنس خاک کنم

از جنس تنم

و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟

 

بگذار "دوستت دارم" را

از جنس نگاه کنم

از جنس چشمانم

 تا زمانی  که به نفس‌هاي تو بدوزم !

 

[ چهار شنبه 15 مرداد 1394برچسب:, ] [ 17:35 ] [ هستی ] [ ]
تصور کن!

تصور کن 

گاهی تصور کن

زنی را

نه زشت نه زیبا

درست شبیه من!

 

 زنی که چشم هایش

هنوز دوره ‌گردِ نگاهِ تـوست

و هر شب

پرسه گردِ خیالی است

که بی تـو

به رویایی ختم نمی شود!

 

 زنی که هر روز خودش را

دار می زند با مژه هایت

و جان می سپارد

در شبِ چشم هایِ تـو!

 

 زنی که بیگانه می شود با خود

وقتی که دیگر لب هایت

نامش را

به نجوایی درآغوش نکشد!

 

 زنی که هر روز با اشک هایش

سیلی می زند برگونه های خود...

 

 زنی فراموش کار

که تکه ای از تنش را

درست همان جا که می تپد در سینه

جاگذاشت، در میان آغوشِ تـو!

 

 زنی که با من در جدال است هر دم

و تـو را بهانه می کند، دم به دم!

 

 زنی که

هیچ ... چیز جز تو را نمی خواهد

گاهی به یادش باش...

[ چهار شنبه 14 مرداد 1394برچسب:, ] [ 14:30 ] [ هستی ] [ ]
ما همچو خسیم..

فریاد که از دور جهان هر نفسی رفت

دیدیم کز این جمع پراکنده  کسی رفت

 

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ

زاین گونه بسی آمد و زاین گونه بسی رفت

 

آن طفل که چون پیر از این قافله درمانــد

وآن پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت

 

 

ما همچو خسی بر ســــر دریای وجودیم

دریاست، چه سنجد که بر این موج خسی رفت

 

رفتی و فراموش شـــــدی از دل دنیا

چون ناله مــرغی که ز یاد قفسی رفت

 

رفتی و غــــــم آمد بسر جای تو هیهات

بیــــداد گری آمـــد و فریاد رسی رفت

 

این جان سبک مایه ما بسته به آهیست

دودی ز ســـر شمع پرید و نفسی رفت

 

              

[ سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:, ] [ 15:16 ] [ هستی ] [ ]
مرا ببخش..

ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ... 

ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ...

ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ

ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻛﺎﺵ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﯼ ﺑﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺭﻧﺠﯿﺪﻩ ﺍﯼ!

 

ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ...

ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ

ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﻛﺎﺵ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﯼ ﻛﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﻮ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ!

 

 ﺭﻭﺯﯼ ﺍﮔﺮ ...

ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﻛﻪ بگویم میمیرم  برایت

ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﻫﻢ

ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺏ زنده اند

 

ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ...

 حتی اگر...

 روزی یادم رفت بگویم

برایم زندگی هستی ....

 کاش بدانی دوستت دارم با تمام وجودم!

[ سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:, ] [ 9:33 ] [ هستی ] [ ]
بی تو نمی شود..

حتما در این دنیا جایی هست

که لحظه ای به دور از هیاهو

من و تو؛

مـــــا شویم

حتما باید چنین جایی باشد ...

بی تو نمی شود 

هیچ جای دنیا آرام بود.......

[ چهار شنبه 8 مرداد 1394برچسب:, ] [ 18:32 ] [ هستی ] [ ]
دلتنگ توام...

تمام راه با توام

با تو پرندگان را تماشا می کنم

با تو زیر سایه ی درخت می نشینم

با تو تمام خستگی هایم را از تن بیرون می کنم

حتی بر زانوان تو به خواب می روم

راه که تمام می شود

باز هم دلتنگ توام

دلتنگ تمام آسمان و درخت

دلتنگ تمام پرنده های جهان

دلتنگ بال های خیالی

که تو را به من

که مرا به تو می رساند...

تو تمام منی!

[ چهار شنبه 8 مرداد 1394برچسب:, ] [ 18:31 ] [ هستی ] [ ]
تو لیلی نیستی اما..

تو ليلي نيستي 

من اما

مجنون حرف هایت مي شوم

ديوانه ي دست هایت

مبهوت خنده هایت

گل قشنگم

شيرين نيستي

ولي من

صخره هاي شب را

آنقدر مي تراشم

تا خورشيدم طلوع کند

و تو

در آغوشم ....

[ چهار شنبه 10 مرداد 1394برچسب:, ] [ 10:31 ] [ هستی ] [ ]
بی قرار تر. .

تو که دست هایت

طوفان را مهار مي کند

چرا دلم

بي قرارتر مي شود هر دم ؟

تو که نگاهت

به امواج سهمناک دهنه مي زند

چرا تشنه تر مي شوم هر روز ؟

چرا هر بار که می بینمت

باز  بی قرار تر  و دلتنگ تر از بار قبل می گردم؟!

[ چهار شنبه 10 مرداد 1394برچسب:, ] [ 11:28 ] [ هستی ] [ ]
کاش می توانستم...

 نه زمين‌شناسم

نه آسمان‌پرداز

گرفتارم

گرفتار چشم‌هاي تو

يک نگاه به زمين

يک نگاه به زمان

زندگي من از همين گرفتاري شروع مي‌شود

سبز ،آبي ،کبود من

چشم‌هاي تو

معناي تمام جمله‌هاي ناتمامي ست

که عاشقان جهان

دستپاچه در لحظه‌ي ديدار

فراموشي گرفتند و از گفتار بازماندند

کاش مي‌توانستم اي کاش

خودم را

در چشم‌هاي تو

حلق‌آويز کنم!

[ چهار شنبه 11 مرداد 1394برچسب:, ] [ 7:26 ] [ هستی ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

آهنگ
دانلود آهنگ جدید کد راست کلیک ممنوع


  • شوم