به یاد تو...ببین و بگذر....خاطر به هیچ کس مسپار... |
با تو
هر روز
روز "زن" است
اگر شانه های "مرد"ی
تکیه گاه شباروز خستگی هایش باشد
با تو
هر روز
روز "من" است...
تو صبح منی!
تو ، صبح منی !
نگاهت ، لبخندت ،
گرمی جان من است ...
بتاب !
خورشید که تو باشی ؛
من گرما را ، به آغوش می کشم !
هوا از عطر تو انباشته می شود ،
من عاشقانه های تو را، نفس می کشم !
زندگی ؛
رنگ چشم های توست !
من عشق را ،
در جانت می ریزم !
صبح ؛
تنها به دوست داشتن تو می ماند،،،
" آقای عشق "
ادامه مطلب یک نفر...
جمعہ کہ خیس باشد... دل آدم
برای هزار و یک نفر مے گیرد!
آن هزار نفر را مے شود کارے کرد
آن یک نفر اما
کار خودش را مے کند...
خدا کند...
خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان!
اری همينجا
وسط بی حوصلگی های روزانه مان
نگرانی های شبانه مان
وسط زخمهای دلمان
انجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم
یک اتفاق خوب بیافتد
انقدر خوب
که خاطرات سالها جنگیدن وخواستن ونرسیدن از یادمان برود
انگونه که یک اتفاق خوب همین الان همین ساعت
همین حالا!
از پشت کوهای صبرمان طلوع کند
طلوعی که غروبش
غروب همه ی غصه هایمان باشد
برای همیشه...
ادامه مطلب من عاشق لحظه ای هستم که..
تمام عاشقانه هایت به کنار! من عاشق لحظه ای هستم که... بعد از تمام گذشت روز قامت مردانه ات با آن نگاه دلنشینت در چار چوب در به تمام چشم انتظاری و دل انتظاریم پایان دهد. فدای وجود نازنینت ،دلتنگتم عزیزترینم. بوسه هایت
در کدام فنجان،
ریخته بوسه هایت،
لب زدی به آن؟؟!
می خواهم،
جرعه ای با طعم لبانت،
چای بنوشم!!
دلم هوای تو دارد..
چه راه ها دوشادوش آن کس رفتم که اصلا دوستش نداشتم و چه بارها، دلم هواي آن کس کرد که دوستش داشتم
حالا ديگر راز فراموشکاري را از همه فراموشکاران بهتر آموخته ام
ديگر به گذشت زمان اعتنايي نمي کنم
اما آن بوسه هاي نگرفته و نداده
آن نگاه هاي نکرده و نديده را، که به من باز خواهد داد؟!
هیچ وقت دیر نیا..
پاییــــز امســـال برگرد..
نگذار دیر شود..
دل است دیگر...
شاید دیدی خسته شد از انتظار کشیدن..
دست کشید از همه چیز...
دیر نیا..
آنقدر دیر نیا که مانند «شهریار» مجبور بشوم بگویم..
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا...
حرفهای مانده
خیلی حرفها مانده
که باید بزنم
پس بیا
و زمان را فراموش کن
ساعت و عقربه هایش بی معنایند حالا!
میخواهم حرفاهای گفته نشده ام را
یک نفس
پشت هم
و بی وقفه تکرار کنم
به قدر یک نفس مجال نباید داد انگار
نکند بگویی
وای دیرم شد!
راستی
دوستت دارم را بدون وقفه چطور میشود تکرار کرد؟
به نام تو
من از تمام موجهای دور
جایی میان قوس سینه و بازویت
یا کنار شیار های گوشه ی چشمت
دلم را گره زده ام .
ولی این دل
از تمام گره های کور
دره ی چاه چانه ات را می پسندد؛
یکتایی بی نظیرت را و
زیبایی اساطیری عشق را که در تو کشف کرده ام.
از تمام واژه ها
دوستت دارم "های تو را شنیدم و
همین کافی است برای تمام نسل های بعدازمن،به نامِ تو.
آرام جانمی
از من جدا مشو که توام نور دیدهای...
آرام جان و مونس
قلب رمیدهای...!
فدای وجود نازنینت ،دوستت دارم -----
تو بهشت منی
بعضى ادما هستن كه تبركن ،
يه تيكه ازخاك بهشتُ ...
خود خدا ريخته تو ظرف ،
به جاى آب ،
گلشون با گُلاب سرشتند .
خود " يدالله فوق ايديهمش "
آستين بالا زده ،
جفت پا پريده تو ظرف وجوديشون ،
" نفخت من روحى " كه ميگن ،
شامل اين دسته ميشه ،
كار خدا كه تموم شده با اين آدم ها ،
يكم عقب عقب رفته ...
تا بتونه خوب اين اثر هنريشو نگاه كنه ،
خب يه چيزيش كمه هنوز ،
خودشه ...
نمكش كمِ ...
مواد لازم و كافى ،
خب ،
حالا من يه لبخند از ته دل بهش ميدم ...
حالا شدى بانمك ...
بذار ببينم يه قلب مهربون ،
با يه جفت چشم خوشگل ...
كار ديگه تمومه ،
بعد ته دلش گفته :
" فالله خير حافظا و هو ارحم راحمين "
و فوت كرده بهش .
بعضى آدمها هستند كه ،
خود خدا ،
هر شب قبل خواب ميبوسدشون ،
براشون دعا ميكنه ،
ساعت قلبشونو ...
با قلب خودش ميزون ميكنه ،
و تو گوششون جاى لالايى ميخونه ...
" فتبارك الله احسن الخالقين "
قدر اين ادمها را بدونيد ...
تو همونی هستی که باید قدرشو دونست
و من به وجودت و به بودنت و به داشتنت افتخار می کنم و می بالم. دوستت دارم
من عاشقت هستم و تا انتهای این دنیا
هیچ کاری به غیر از دوست داشتنت ندارم
هیچ دلیلی برای تنها گذاشتنت ندارم
هیچ بهانه ای برای از یاد بردنت حتی برای لحظه ای ندارم
دوستتـــ دارم، دوستتـــ دارم، دوستتــ دارم
عید
عید هر کس آن مهی باشد
که او قربان اوست ...
سلام .
عیدت مبارک.
برات بهترین ها رو آرزو می کنم
ادامه مطلب جایت کنارم خالیست
آهسته آهسته ،
پاییز از راه می رسد ...
فصلی پر از تبعیض !
... که متعلق به اقلیت هاست .
آن اندک معشوقه های حقیقی
که دست دردست هم
در پارک های حوالی شهر
روی برگ های زرد ، نارنجی ،
قهوه ای و خشك ،
که همانند فرشی
روی زمین پهن شده
قدم می زنند ...
درهمان حین ،
اگر باران بزند ،
چتر باز نمی کنند
و حسابى ...
هوای دو نفره را ،
استشمام می کنند ...
به کافه می روند
و قهوه ای گرم سفارش می دهند
و به همین بهانه ،
يك دل سير به هم نگاه می کنند ...
آری پاییز ... ،
متعلق به معشوقه های ،
دراقلیت است
همان هایی که ؛
حسابی دل ما را به سوز می اندازند ...
اما جای تو معشوقه ی من کنارم خالیست..
ادامه مطلب دوریت..
سیـــنه ام یک دفترتاخورده است!
واژه هایش خیس
وســــــرد ومرده است
من نمیگویم ولي انصاف نيست!
دوريت گويا دلــــــم را برده است
چگونه عاشقت شدم؟
تو ابتدای یک خیابانی
که انتهایش
شرابهای نابی را ارزان میفروشند
تو همان خیابانی
که مست میشوم درونش
راه بازگشت خانه را گم میکنم
همان خیابان که درختهایش قطورند
سایه افکنده اند بر عابرها
تو همانی....
تو همان خیابانی که ساعت فروشیهایش همیشه دلم را برده اند
بگو کجا
چه وقت
چگونه عاشقت شدم؟
با دیدن روی تو
چشـــم من با دیــدن #روی_تـــو روشن میــــشود ای همــــیشه باعث لبــــــخند مـــن ، وقتتــــــــــــ_بخیر
جمعه
جمعه جاي خالي تو
پيله مي كند
و آن قدر مي تَنَد
كه بالغ مي شود
غروب
پروانه ي نبودنت
روي شانه ام مي نشيند!
حال من..
حال من به احوال پرسی تو بستگی دارد!
تو اگر حالم را بپرسی
مگر میشود بگویم بدم؟!
اصلا مگر میشود تو باشی
و من
خوب نباشم؟!
تو فقط باش
من اثبات میکنم که بدی
در دنیا وجود ندارد!
ادامه مطلب بعضی صبح ها
بعضی صبح ها باید فقط یک لیوان چای برای خودت بریزی
و کنار پنجره بشینی
و قُلُپ قُلُپ از دوست داشتنت بخوری
و برایش دعا کنی
امروز موفق تر شود
تا ثابت شود کسی که پشتش است تویی ...
دعا کنی
امروز بیشتر بخندد
و زندگی برای هر دویتان جای بهتری شود !
بعضی صبح ها را باید با دوست داشتن شروع کنی ...
دوست داشتن کسی که کنارت نیست
که اگر بود ،
در چهارخانه ی پیراهنش زندانی نمی شدی !
بعضی صبح ها باید وفادار بمانی
به خاطراتی که نداری
به حرمت لحظه هایی که دلت برای داشتنشان ،
تالاپ تولوپ می کند ...
بعضی صبح ها بیدار می شوی
که عشق یادت نرود ...
اگر غیر از این بود
همین صبح بی رنگ و روی گرم
مگر ارزش بیدار شدن را داشت ؟ دلم می خواست...
دلـﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻧﻮﺍﺧﺘﻦ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ
ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ نت؟
ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﺯ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﻨﻮﺍﺯم
ادامه مطلب |
|