به یاد تو...

ببین و بگذر....خاطر به هیچ کس مسپار...

تو را که می بینم

تقصیر خودم نیست

تو را که می بینم

هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود

تورا که می بینم

همه ی واژه ها نا گفته می مانند

تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم

همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست

سنگینی حرم حضور تو را

پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم

تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم

چیزی برای گفتن ندارم....

تو را که می بینم

مدهوش حضور نازنینت می شوم

تو را که می بینم

تمام ناگفته ها را فراموش می کنم

دیدنت لذت هزاران هزار گفتن را دارد .

 

[ پنج شنبه 16 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 16:27 ] [ هستی ] [ ]
دلبرم باشی جهانم را فدایت می کنم

دلبرم باشی جهانــــــــــم را

 

فدایـت می ڪنم

 

با نگاهی از تـ e ـــو جانـــــم 

 

رافدایت می ڪنم

 

بیخیال زهره و ڪیـــــوان و

 

ڪل ڪهڪشان

 

ماه من شـــــو آسمانـــــم را

 

فدایت می ڪنم

 

[ سه شنبه 14 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 19:33 ] [ هستی ] [ ]
فکر کردن به تو یعنی...

 

من همین قدر که

با حال وهوایت

گه گاه

 

برگی از

باغچه ی شعر بچینم

کافی ست

 

فکر کردن به تو یعنی

غزلی شور انگیز

 

که همین شوق مرا،

خوبترینم!

کافی ست

[ سه شنبه 14 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 19:31 ] [ هستی ] [ ]
مگر می شود؟

چه کار به ...

 

حرف مردم دارم...

 

زندگی من همین است...

 

شب که می شود عاشقانه ای می نویسم...

 

خیره می شوم به عکست و با خودم فکر میکنم:...

 

مگر می شود...

 

تو را دوست نداشت?

[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 19:57 ] [ هستی ] [ ]
غرق چشمانت..

نزدیک ترین ستاره ای که تا به حال دیدم

چشم تو بود...

پرواز کردم که بچینم آن ستاره را

ناگهان غرق شدم..

معنای غرق شدن را فقط دریا میداند...

[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 19:53 ] [ هستی ] [ ]
می دانم..

یک‌شب؛

به دست‌هایَت خواهم رسید

از آن آغوش خواهم ساخت وُ

خود را،

در آغوشِ تو خواهم دید

یک‌شب،

به موهایَت خواهم رسید

 از آن تا خدا بالا خواهم رفت

به لب‌هایَت،

وَ از آن بوسه خواهم چید

 

به لب‌هایت خواهم رسید وُ بوسه خواهم چید وُ

لبخند خواهم دید!

یک‌شب،

به تو خواهم رسید

به شب‌ها

به‌ روزها

به خواب‌هایت

می‌دانم

می‌دانم

می‌دانم یک روز

دستم به تمامِ خوابت خواهد رسید!

 

[ شنبه 11 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 21:53 ] [ هستی ] [ ]
گاهی...

به انگشت‌هایت بگو

لب‌های مرا ببوسند

 

به انگشت‌هایت بگو

راه بیفتند روی صورتم 

 

توی موهام

قدم زدن در این شب گرم

حالت را خوب می‌کند

 

گل من

گاهی نفس عمیق بکش 

و نگذار تنم از حسودی بمیرد

[ شنبه 11 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 21:52 ] [ هستی ] [ ]
تو را به وسعت خواستن می خواهم..

تو را می خواهم 

برای تمام روز های بارانی

همه ی لحظه های دلتنگی

برای دویدن در کوچه های خیس

لبریز شدن از حس تولد یک بوسه

برگشتن به روز های خوب 

 

تو را می خواهم

تا دستانم را بگیری

و مرا با خود تا آنسوی رنگین کمان ببری

و من در امنیت دستان تو

احساس کنم عشقی را که

پیش از این

تنها در قصه ها خوانده بودم 

 

تو را می خواهم

برای نوازش گل های شمعدانی

برای اینکه غروب را با هم تماشا کنیم

برای با تو گفتن از عمق زخم هایم

سکوت لب هایم

و حالت معصومانه چشمان تو که نجیبانه مرهم اند

برای شعر هایی که نسروده ام و نامه هایی که ننوشته ام

تو لبخند بزنی و بگویی : غصه نخور

تمام واژه هایت پیش من است 

 

تو را می خواهم

برای اینکه اعتراف کنم در کنار تو زیباتر می شوم

برای اینکه گل های باغچه را با هم آب بدهیم

عطر بوته های یاس را نفس بکشیم

مست شویم ، آنقدر که بگذاریم باد ما را

با خود تا هر کجا خواست ببرد

 

تو را می خواهم 

برای روز های پیری ام

برای لرزش دستانم

ضربان های گاه و بی گاه قلبم

تو را به وسعت خواستن می خواهم

برای جهانی دیگر

آنجا که ابدیت معنا می یابد

و خدا پرده از بهشتش می گشاید

بهشتی که خود وعده داده

جایگاهست برای عاشقان..

 

[ جمعه 10 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 17:44 ] [ هستی ] [ ]
به دنبال کلمه..

دنبال دو کلمه می گشتم

 

دو کلمه

 

مانند پچ پچ دو برگ

 

در گوش هم

 

یا زمزمه ی دو لب

 

در جست و جوی یک بوسه

 

 

دنبال دو کلمه می گشتم

 

مانند دو گوشواره

 

که آویزه ی گوشـت کنم

 

 

کلمات صف کشیدند

 

دسته دسته

 

انگشتر تو شدند

 

کلماتی که دستت را دوست می داشتند

 

دنبال یک کلمه می گردم

 

یک کلمه ی خاموش

 

مانند یک بوسه

 

که جمع کند همه ی کلمات را

 

روی لب های تو...

 

[ جمعه 10 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 17:40 ] [ هستی ] [ ]
می بوسمت! هر جا هر وقت...

خوبم!

 

خیلی خوب.

 

مگر می‌شود به فکر تو بود وُ خوب نبود

 

تو را خیال داشت وُ

 

بد بود

 

من خوبم قشنگِ عزیز

 

 

 

راستی تا یادم نرفته بگویَم،

 

دوستت دارم

 

نه مثل دیروز

 

نه مثل امروز

 

نه حتی مثل اول سطر وُ حال

 

حالا

 

نــــــــه!

 

الان،

 

تو را یک جورِدیگر دوست دارم

 

بیشتر از هر جور.

 

 

 

غمگینم! :(

 

 

 

آخر امروز نگفتم،

 

نگفتم دوستت دارم

 

از خودم خجالت می‌کشم

 

از خودم فرار می‌کنم

 

که دیر کردم

 

که دیر گفتم وُ امروز رفت.

 

 

 

قشنگِ نازم،

 

می‌دانم هیچ بیراهه‌ای

 

به تو نمی رسد

 

می‌دانم تا تو خیلی راه است

 

خیلی!

 

تازه راه؛

 

خیلی راه باشد

 

شاید به تو برسد

 

تو که غریبه نیستی

 

علاقه‌جان منی

 

خواب ماندم

 

نه این که در خواب نگفته باشم‌ها...ا

 

نـــــ‌‌‍‍‌ه!

 

تازه یواشکی بوسَت هم کردم! (خجالت!)

 

 

 

گفتم شاید تو نشنیده باشی

 

نه نه ... دارم دروغ می‌گویم

 

می دانی،

 

اصلا کیف می‌کنم هِی بگویم سلام

 

هِی بگویَم دوستت دارم

 

هِی یواشکی ببینمت

 

دید بزنم

 

بوس کنم...

 

 

 

بخدا حتی همین سطر هم،

 

جوری دیگر

 

دوستت دارم

 

جور دیگر می‌گویم

 

سلام

 

علاقه‌ی نازم

 

دوستت دارم

 

حالت چه‌گونه است؟

 

من،

 

به فکر تو

 

خوبم!

 

می‌بوسمت.

 

هرجا، هروقت...

 

[ پنج شنبه 10 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 16:13 ] [ هستی ] [ ]
بگو بی تو چه کنم؟

تو درخت تنومندی هستی

 

که شاخه‌هایت

 

در هر بهار

 

چلچله‌ها را به مهمانی فرا می‌خواند

 

بی‌ادعا و بی‌منت

 

و من بی‌ تو

 

ریشه‌ی خشکی هستم که

 

تمام خاک سرزمین مان را

 

از شمال تا جنوب

 

در جست‌وجوی قطره‌ای آب می‌پیماید

 

بگو بی‌تو چه کنم

 

مهربانم ...

 

[ پنج شنبه 9 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 19:11 ] [ هستی ] [ ]
پیله ی رنج

پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد

شمع حق داشت !

به پروانه نمی آید عشق...

 

 

 

 

[ چهار شنبه 8 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 14:49 ] [ هستی ] [ ]
یک اتفاق خوب...

 گاهی پیش می آید که دلت یک اتفاق خوب می خواهد. اتفاقی که از روزمرگی نجاتت دهد.

اتفاقی که حالت را خوب کند. حتی حاضری در هوای یخ زده ی زمستان پیاده قدم بزنی.

به هوای اینکه آفتابی بتابد و تو را گرم کند.

نمی دانی چه می خواهی!

فقط می گویی منتظر یک اتفاق تازه هستی .

به ترنمی دلبسته می شوی و روزی هزار بار با گوش جان آن نوای موسیقی را می شنوی اما باز هم نمی دانی که چه می خواهی!

آشفته و بی قرار هستی و باز هم نمی دانی که چه می خواهی!

من راز این بی قراری را می دانم. دلت یک نفر رامی خواهد.

کسی را که فقط بشود با او چند کلام حرف زد،قدم زد.

و دوستش داشت...

شاید هم گاهی دلت یواشکی چیز بیشتری بخواهد!

شاید هم دلت کسی را می خواهد که عاشقش هستی!

 

[ سه شنبه 7 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 17:46 ] [ هستی ] [ ]
بهار بی" تو"بهار نمی شود

هیچ می‌دانی؟

تا تو در آغوش من گل نکنی‌

بهار

بهار نمی‌‌شود : 

من

بی تو بودنهای شبانه را

تاب می آورم

تا آن

صبحی که

طلوع تورا نفس بکشم... 

 

[ یک شنبه 5 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 17:19 ] [ هستی ] [ ]
تا آخرین نفس...

بدانی جایگاهت کجاست ،

مرا باور میکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ،

درد مرا درمان میکنی

تو عزیزی برایم ،

تو بی نظیری برایم ،

حرف دلم به تو همین است

قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

[ یک شنبه 5 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 17:17 ] [ هستی ] [ ]
بگذار...

گریستم ، اشک تنها تسلی بخش من

 

و لب فرو بستم، بی هیچ شکوه ای

 

روحم غرق در سیاهی اندوه

 

و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود

 

مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغی نیست

 

فنا شو در تاریکی، ای روح عریان!

 

که من ،تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم

 

پس بگذار بمیرم اما عاشق بمیرم!

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ شنبه 4 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 15:10 ] [ هستی ] [ ]
نکند صبح که شد عشق خطابم نکنی

نکند صبح که شد عشق خطاب ام نکنی

نکند جِر بزنی، هیچ حساب ام نکنی

 

گر چه گفتی که فقط خانه ی امید منی

نگرانم که شبی خانه خراب ام نکنی

 

زده ام کنج ضریح تو گره، خویشتنم

به امیدی که تو اینبار جواب ام نکنی

 

شده ام خوشه ی آبستن این باغ ولی

ترسم این است بچینی و شراب ام نکنی

 

شب عشق آمد و ای دوست فراموش نکن

قول دادی که شب جمعه عذاب ام نکنی

 

همه ی غصه ام اینست که در بازی عشق

به شگرد دگری بی تب و تاب ام نکنی

 

شب جادوگری چشم پر از غمزه ی تو

چه کنم تا که شبیه همه خواب ام نکنی

[ چهار شنبه 2 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 22:24 ] [ هستی ] [ ]
سوختم در آرزویت

عاشقم ، عاشق به رویت ، گر نمیدانی بدان

سوختم در آرزویت ، گر نمیدانی بدان

با همه زنجیر و بند و بالهای بسته ام

خواهم آمد من به کویَت ، گر نمیدانی بدان

مشنو از بد گو سخن ، من سُست پیمان نیستم

هستم اندر جستجویت ، گر نمیدانی بدان

گر پس از مردن بیائی بر سر بالین من

زنده می گردم به بویت ، گر نمی دانی بدان

اینکه دل جای دگر غیر از سر کویت نرفت

بسته آن را تار مویت گر نمی دانی بدان

گر بمانی دور از چشمان من جانان من

بوسه خواهم زد به رویت ، گر نمیدانی بدان

هیچ می دانی که این عاشق آواره کیست ؟

عاشق روی نکویت گر نمی دانی بدان

[ پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 20:26 ] [ هستی ] [ ]
رفتن یعنی نرسیدن...

پیش از آنکه

شب بر من فرود آید

و ستارگان یک به یک خاموش شوند

آهسته به تخت خواب  می روم

سکوتی مطلق

مرا همراهی می کند

چراغ های اتاق خاموش است

سایه ام در تاریکی گم می شود

اکنون من تنهاترین آدم روی زمین هستم

چشمم ، تنهایی ام را می بیند

آهسته شروع به باریدن می کند

او برای من می بارد

و من برای تو

دلتنگی قلبم را چنگ می اندازد

گویی کسی در برابرم ایستاده

و با پتکی بر سینه ام می کوبد

کاش می دانستی

در این لحظات 

چه رنجشی با من است

وقتی هیچ خیابانی نمی تواند

مرا به خانه تو برساند

باید بپذیرم

رفتن

یعنی نرسیدن

[ چهار شنبه 1 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 22:18 ] [ هستی ] [ ]
به تو فکر می کنم

ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺐ ﻫﺎ

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ می کنم

ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ می رﻭﺩ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ !

کاش می شد

 

ﺗﺎ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺗﻨﻢ

ﮐﻤﯽ ﺁﻥ ﺳﻮﺗﺮ ﺑﺮﻭﻡ...

ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ

ﮐﻤﯽ ﻣﺮﺍ

ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭ.

 

[ چهار شنبه 1 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 22:14 ] [ هستی ] [ ]
همه جا دلگیر است

شبیه باران بر دریا

 

تنها به تو فکر می کنم

 

و سهم بیشتری 

 

از قدم زدن در پیاده رو را

 

مال خودم می کنم

 

 

دست  دلم را به دست می گیرم

 

و در کوچه ها تاب می خوریم

 

به هر جا که بروم

 

 

به بلندترین نقطه ی شهر

 

فرقی نمی کند

 

اصلا به هرجایی که تو بودی باید رفت

 

دلم

 

مثل غروب جمعه

 

همه جا دلگیر است.

 

[ سه شنبه 31 فروردين 1395برچسب:, ] [ 17:20 ] [ هستی ] [ ]
مرا بتاب

مرا بتاب... 

بتاب از گلایه بیزارم

 

مرا بخواب

بخواب در عطش گرفتارم

 

مرا ببر

به شروع دوباره در پایان

 

مرا ببر

ببر به تو را دوست می دارم

[ دو شنبه 30 فروردين 1395برچسب:, ] [ 17:27 ] [ هستی ] [ ]
بی تو بهشت نمی شود

فروردین دارد تمام می شود

 

اولین باران بهار را که کنار من نبوده ای

 

خودت را

 

به اولین شکوفه ی اردیبهشت برسان

 

می دانی که؛

 

اردیبهشت بی تو... بهشت نمی شود!

 

[ دو شنبه 30 فروردين 1395برچسب:, ] [ 14:42 ] [ هستی ] [ ]
نگاهت

نگاهت را به آفتاب گره بزن 

 

واژه ها

 

در نگاه امن تو شعر می شوند

 

آقای من

 

نگاهت را به آفتاب گِره بزن...

 

ببین که زندگی چگونه در نگاهت می‌بارد

 

پنجره را برای تو باز کرده ام

 

عطرت به باد بسپار...

 

ببین که این زندگی

چگونه در آغوش تو نفس می کشد

 

حسی در تو پنهان است که بوی بهار می دهد

 

حضور تو آفتابیست که

 

می‌باردُ

 

می‌باردُ

 

می‌بارد

 

تو

 

عشقت

 

نمِ باران دارد...

 

[ دو شنبه 30 فروردين 1395برچسب:, ] [ 14:38 ] [ هستی ] [ ]
ماندن...

تمام روز 

در این فکرم

که چگونه صدایت بزنم

تا برگردی

و چگونه نگاهت کنم

که دلت بلرزد و 

بمانی. .

 

تمام روز 

در این فکرم

که حروف را 

چطور کنار هم بچینم

که از ته دل بگویم

"دوستت دارم" 

آنقدر که دیگر 

پاهایت سست شوند 

و بمانی که بمانی !

 

و تمام شب . . 

در این خیال پرسه بزنی 

که " ماندن "

چه لذتی دارد. . !

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ شنبه 28 فروردين 1395برچسب:, ] [ 15:56 ] [ هستی ] [ ]
تو را تا بی نهایت دوست دارم

"تو "را در قلب 

شعرم مےگذارم

بِہ نامِ « عشق » 

آن را مےنگارم 

تمامِ حرفِ من 

در شعر این بود

« تو» را تا بےنهایت

                        دوست دارم.

[ جمعه 27 فروردين 1395برچسب:, ] [ 22:7 ] [ هستی ] [ ]
مرا صدا بزن...

در لحظه هاى تنهایى ام

خیال تو را مى بوسم

و در لابه لاى سکوتم 

تو را فریاد مى زنم

و در همه ى نفس هایم

هواى تو را 

نفس مى کشم

مثل همان شاعر قدیمى ، مثل نیما

" تو را من چشم در راهم شباهنگام "

شباهنگام

مرا صدا بزن 

مرا به خلوت حضورت ، میهمان کن

و از دردها و هَمهَمه ها

رهایم کن.

 

[ پنج شنبه 26 فروردين 1395برچسب:, ] [ 14:6 ] [ هستی ] [ ]
نیاز و اشتیاق

نیاز دارم به شنیدن صدای تو

اشتیاق به بودن در کنار تو

و درد سودا زده ای

از سر نبودن تو در کنارم است

 

شکیبایی ، شکنجه من است

نیازی مبرم دارم به تو ، ای پرنده عشق

به مهر تابناکت بر روز یخ زده ام

به دست یاری دهنده ات بر زخم هایم

که راویشان هستم

 

آه ، نیاز ، درد ، اشتیاق

بوسه های پر دوامت ، مایه حیات من

ناکامم نگذار تا بمیرم با بهار

 

وقتی که نیستی گل من 

دوست دارم که باز آیی

تا آرام کنی معبد اندیشه را

که با نور ازلیش نابود می کند مرا

[ چهار شنبه 25 فروردين 1395برچسب:, ] [ 19:8 ] [ هستی ] [ ]
دستت را به قلبم بده

قدمهــایت را می شمـــــارم

نفس های کوچه به شمــــاره افتاده

وقتی رسیدی

دستت را به قلبـــم بده

مـــن هـــــوای نفـــس هایت را دارم

 

[ چهار شنبه 25 فروردين 1395برچسب:, ] [ 19:6 ] [ هستی ] [ ]
تو را نفس می کشم

دلتنگ توأم

و قطره قطره ی اشکم

دانه دانه ی پرنده هایی ست

که از قفس دلم

رها می شوند

 

 چیزی  در درونم

فرو می ریزد

خالی می شوم

شور می گیرم

مست می شوم

عشق می نوشم

و در نزدیک ترین دور دنیا

همین جا

در حصار بی قراری های هر روزم

تو را نفس می کشم....

 

[ سه شنبه 24 فروردين 1395برچسب:, ] [ 18:4 ] [ هستی ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

صفحه قبل 1 ... 24 25 26 27 28 ... 47 صفحه بعد

آهنگ
دانلود آهنگ جدید کد راست کلیک ممنوع


  • شوم