به یاد تو...

ببین و بگذر....خاطر به هیچ کس مسپار...

من تورا...

من تو را، من دوستت دارم، عزیزم!

پس مشو ارباب آزارم، عزیزم!

 

من تو ‌را تا عرشِ اعلا می‌بَرم

در وجودت عشق می‌کارم، عزیزم!

 

ای بهاری تر ز جنگل های سبز

همچو باران بر تو می‌بارم، عزیزم!

 

مرگِ من، عاشق‌تر از من دیده‌ای؟!

من دوصد مجنون به دل دارم، عزیزم!

 

ای حضورت مایه‌ی رقص وُ سرور

بی ‌تو دائم من عزادارم، عزیزم!

 

بی تو اهوازم که خاکم بر سر است

بی‌ هوایت، زار و بیمارم، عزیزم!

 

پا درون قلب من بگذار تا...

تا ببینی دوستت دارم،عزیزم

 

[ شنبه 19 دی 1394برچسب:, ] [ 15:58 ] [ هستی ] [ ]
در آغوش تو

درآغوش تو باد می وزید

ستاره سوسو می زد 

ماه می تابید

 

در آغوش تو

رودخانه ها جریانی عمیق داشتند

دریاها می خروشیدند

زمین می چرخید

 

در آغوش تو

همه چیز بود

اما کاش من هم بودم.

 

[ جمعه 18 دی 1394برچسب:, ] [ 12:24 ] [ هستی ] [ ]
چو لب وا می کنی عشق است

صدایم کن، چو لب وا می کنی عشق است

خودت را در دلم جا می کنی عشق است

 

تو با شرم قشنگ عمق چشمانت . . .

مرا وقتی تماشا می کنی عشق است

 

سکوتی خفته در حجم نفس هایت . . .

محبت را که حاشا می کنی عشق است

 

چه شد آن وقت دیدارت نمی دانم . . .

همین امروز و فردا می کنی عشق است

 

تو کز پشت حصار پنجره هر روز . . .

فضای شیشه را ها می کنی عشق است

 

میان کوچه می پاشی نجابت را . . .

دلم را اینچنین تا می کنی عشق است

 

[ جمعه 18 دی 1394برچسب:, ] [ 12:13 ] [ هستی ] [ ]
تو تمام لحظه هایم با منی

می نویسم عشق و می لرزد دلم 

می نویسم عشق و اشکم میچکد 

می نویسم یاد و یادت می کنم 

می نویسم ابر و باران می چکد 

می نویسم تا تو را پیدا کنم 

از میان برگ های دفترم 

تو که هستی تو چه هستی خوب من ؟!

ای تمام شعرهای دفترم 

تو که هستی که دلم شیدای توست ؟!

تو که هستی که پریزاد منی ؟

تو تمام لحظه هایم با منی 

یا که نه شاید که همزاد منی!

 

 

 

[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:, ] [ 20:23 ] [ هستی ] [ ]
خیال تو

بعضی ترس ها

به ترکش های درون قلب می مانند

فقط مرگ می تواند بیرونشان بکشد!

 

خیال داشتن تو

لیوانی پر از آب است

بگذار

مثل شاخه گلی مصنوعی بمانم.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:, ] [ 19:21 ] [ هستی ] [ ]
تنها من باشم وتو

مرا به انقلاب تنت دعوت کن

به باورهای ایستاده ات

مرا به شهری دعوت کن

که زنان درونش حضوری نداشته باشند

تنها من باشم و

قامت ایستاده تو

مرا به بهار آغوشت دعوت کن..

[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:, ] [ 14:56 ] [ هستی ] [ ]
اشتیاق دیدن تو...

بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت میکند

وای ِدل! چون کـودکی بی تو لجاجت میکند

 

اشتیاق دیدن تو میل ِ خاموشی نکـرد

هیچ وقت عشقت به دل...فکر فراموشی نکرد

 

عشق ِ من با تو به میزان ِ تقدّس می رسد

بی حضورت دل به سرحدّ تعرض می رسد

 

" دوستت دارم " برای من کلام تازه نیست

حدّ عشقت را بـرایم هیچ چیز اندازه نیست

 

در غیاب تو غریبانه فراقت میکشم

بر گذشت ِلحظه ها طرحی ز طاقت میکشم

 

چشم هایم را نگاه ِ تو ضمانت میکند

گــرمی ِ دست ِ مرا دستت حمایت میکند

 

[ پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:, ] [ 14:53 ] [ هستی ] [ ]
دوستت دارم همه دنیای من

می نویسم من برایت از دلم

می کنم اِفشا من امشب، راز خویش

 

من پر از هُرم نفس هـای توام 

می نوازم حرف دل با ساز خویش

 

تو برایم از کلام عشق گو 

من برایت قصّه ی دلدادگی

 

من برایت سازی از دل می زنم

تو بخوان آواز گرم زندگی

 

آه ای سرسبز تر از دشت هـا

بی تو بر چَشمم نشینَد شبنمی 

 

در بهـار سبز رویا های من 

همچو عطر یاس و عطر مریمی

 

من پر از احساس بودن با توام 

این تویی درمانگر غم های من

 

می زنم فریاد و می گویم به تو 

«دوستت دارم »همه دنیای من

 

[ چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:, ] [ 18:56 ] [ هستی ] [ ]
ماهی کوچک

کاش می‌توانست

به رود بیندازد خودش را

ماهی کوچکی که

د‌لش دریا بود و

خانه‌اش برکه !

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:, ] [ 13:19 ] [ هستی ] [ ]
با نگاه تو..

بگذار همه ی زندگی ام گره ی کور بخورد

دستهای “تــــــــــو” که باشد ملالی نیست…

 

با نگاه “تـــــــــــو”

گره از همه چیز باز میشود

حتی از دل گره خورده من!

 

[ چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:, ] [ 13:16 ] [ هستی ] [ ]
دست ز تو نمی کشم

از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمی شود

مشکل تو وفای من ، مشکل من جفای تو

 

کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو

من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو

 

جان من و جهان من ، روی سپید تو شدست

عاقبتم چنین شود ، مرگ من و لقای تو

 

از تو برآید از دلم ، هر نفس و تنفسم

من نروم ز کوی تو ، تا که شوم فنای تو

 

دست ز تو نمی کشم ، تا که وصال من دهی

هر چه کنی بکن به من ، راضی ام از رضای تو   

 

[ سه شنبه 15 دی 1394برچسب:, ] [ 14:56 ] [ هستی ] [ ]
دعوتت می کنم به آغوشم

دعوتت می کنم به آغوشم

تو نگو که گناه و عصیان است

بغلم کن دلم کنار تو

از زمین و زمان گریزان است

 

دعوتت می کنم به آغوشم

از خدا من اجازه می گیرم

مهربان است و خوب می داند

در هوای فراق می میرم

 

دعوتت می کنم به آغوشم

بوسه تو مقدس و پاک است

زائر جسم تو شوم زیرا

جسم تو آسمان و افلاک است

 

دعوتت می کنم به عشقبازی

موی من واله و پریشان است

دست خود را بکش به گیسویم

امشب انگار عید قربان است

 

من تو را خلق می کنم امشب

تا خدای جهان من گردی

کافرم،، مذهبی ندارم من

دین من را تو کاملش کردی

 

حس وحشی یه سرکشی دارم

اگر امشب زیارتت آیم

حضرت دوست حال من خوش نیست

بوسه عاشقانه کم دارم

 

اگر امشب دهی مرادم را

عمر خوشبختی ام همین باشد

یک شب از عمر حس کنم شاید

زندگی حس بهتری باشد

 

[ سه شنبه 15 دی 1394برچسب:, ] [ 14:50 ] [ هستی ] [ ]
جان من ارزانیت..

در مسیر باد باش و بوسه هایم را بگیر

تو همیشه شاد باش و غصه هایم را بگیر

 

مستم از جام لبت، اى جان من هر روز و شب

جان من ارزانیت اما تو جامم را نگیر

 

چشمهایت مجمر و برق نگاهت آتش است

فرصت رقصیدن با شعله هایم را نگیر

 

بوسه هاى ماهى تُنگ بلورین را ببین

من مثال ماهیم، راهِ هوایم را نگیر

 

بین تو یا زندگى، البته ترجیحم به توست

وقت مردن ، خود بیا، با بوسه جانم را بگیر…!!!!

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 دی 1394برچسب:, ] [ 20:24 ] [ هستی ] [ ]
ارباب دلم هستی

احساسِ خوشم با توست، ابراز کنم ؟ یا نه

مجنونی این دل را ، آغاز کنم ؟ یا نه

 

با یک نظر از چَشمت، مهرَت به دلم افتاد

ارباب دلم هستی ،در باز کنم ؟ یا نه

 

از شوق تو در شعرم طناز ترین هستم

در شعر برای تو ، کم ناز کنم ؟ یا نه ...

 

دلبر تو اگر باشی ، شاعر تَرَم از سعدی

با وصف تو در شعرَم، اعجاز کنم ؟ یا نه

 

بی عشق اگر باشم ، گمنام ترین هستم

با عشق تو نامم را ، احراز کنم ؟ یا نه

 

پروانه ام و شمعی ، در خواب خوشی هستم

بیدار شوم آیا ؟ پرواز کنم ؟ یا نه

 

در بازی چشمِ تو ، تسلیم ترین شاهم

در بندِ رُخَت خود را ، سرباز کنم ؟ یا نه

 

باید چه کنم با دل؟ در مکتب عشق تو...

با عاشقی ام دل را ، ممتاز کنم ؟ یا نه....

 

 

[ دو شنبه 14 دی 1394برچسب:, ] [ 14:58 ] [ هستی ] [ ]
یاد تو که می افتم

یاد تو که می افتم

دست دلم را می گیرم وُ

می رویم

پای قرارهای نیامده 

 

به تو فکر می کنم

و زیبایی چشمانت

حواسم را به هم می ریزد

 

ناگهان

مُشتی از واژه های مست

روحم را زیر می گیرند

 

عشق

از رگ هایم بیرون می پاشد

و جای پای انتظارم

شعری می روید.

 

 

 

[ دو شنبه 14 دی 1394برچسب:, ] [ 14:7 ] [ هستی ] [ ]
ای کاش

 

روزهایی که

 

 بی تـــو می­گذرد ،

 

      گرچه با یاد توست ثانیه هاش ...

 

 

 

آرزو باز می­کشد فریاد :

 

               در کنار تـــومی­گذشت ای کاش !

 

 

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ دو شنبه 13 دی 1394برچسب:, ] [ 22:45 ] [ هستی ] [ ]
ندید م جز تورا..

گر به تو افتد نظرم... چهره به چهره رو به رو

شرح دهم غم تو را... نکته به نکته مو به مو

 

از پی دیدن رخت، هم چو صبا فتاده ام

خانه به خانه در به در؛ کوچه به کوچه کو به کو

 

می رود از فراق تو ، خون ِ دل از دو دیده ام

دجله به دجله یَم به یَم؛ چشمه به چشمه جو به جو

 

دور دهان ِ تنگ تو... عارض ِ عنبرین خَطَت

غنچه به غنچه گل به گل... لاله به لاله بو به بو

 

ابرو و چشم و خال تو... صید نموده مرغ ِ دل

طبع به طبع ، دل به دل، مهر به مِهر و خو به خو

 

مِهر تو را دل ِ حزین باخته بر قماش ِ جان

رشته به رشته نخ به نخ ؛ تار به تار و پو به پو

 

در دل خویش " عاشقت " ،گشت... ندید جز تو را

صفحه به صفحه لا به لا؛ پرده به پرده تو به تو.. 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ یک شنبه 13 دی 1394برچسب:, ] [ 15:4 ] [ هستی ] [ ]
لمس دستان تو را چشم ترم کم دارد

به نگاهی که مرا عاشق خود کرده, قسم 

بایدامشب به غزلهای نگاهت برسم 

 

کاش آن لحظه که در حسرت باران بودم 

ابری از کوی تو می آمد و می شد نفسم

 

ای که ازکوچه ی معشوقه ی ما می گذری 

چه کسی گفت که من اهل هوا و هوسم 

 

مثل این قافله ی عمر به سر آمده،کاش 

باخبر می شدی از ناله ی بانگ جرسم

 

تا که آزادیم آوازه ی این شهر شود 

کاشکی گوشه ای از قلب تو میشد قفسم 

 

می روم سربه بیابان بگذارم بی تو 

به نگاهی که مرا عاشق خود کرده,قسم

 

لمس دستان توراچشم ترم کم دارد

دلم عمریست که بی روی تو ماتم دارد

 

 

[ یک شنبه 13 دی 1394برچسب:, ] [ 14:58 ] [ هستی ] [ ]
همتای تو

من کجایابم کسی را درجهان همتای تو؟

تو کجایابی به دنیا در جنون همپای من؟

 

من کجا جویم چوچشمان سیاهت اخگری؟

توکجا جویی دلی را چون دل شیدای من؟

 

خود که میدانی دلم جزتو ندارد همدمی

گرتو هم ازخود برانی این دل من، وای من

 

شب نورد کوچه های غم شدم با یاد تو

تو چه میدانی ز اندوه و غم شبهای من؟

 

شب همه شب تا سحر از هجر تو

شعر غم را می سراید این دل تنهای من

 

مهربانی تو  ,کوته چون نسیمی درسحر

هجر تو بی انتها چون ریشه غمهای من

 

گشته هستی ازغم هجرت چومجنون دربدر

درکجای این بیابانت بجویم آخر ای آقای من

 

[ یک شنبه 13 دی 1394برچسب:, ] [ 14:32 ] [ هستی ] [ ]
برای تو...

ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ

ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ....

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...!

ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍنی

وبدانی فقط برای تو می نویسم...

شایدﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﻣﺮﺍ  بخوانند

ﻭ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ  بیفتند!

 

نمیدانم تو هم یاد من می افتی...

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ شنبه 12 دی 1394برچسب:, ] [ 13:45 ] [ هستی ] [ ]
فکر یک دم بی تو بر مردن مجابم می کند

این همه از دردهایم گفته ام...باز آمدی

می نویسی...خوش به حال دلبر تو...آفرین!

 

من که شاعر نیستم...تا...عاشق شعرم شوی

من...فقط یک عاشقم...بگذار...تا...شعرم شوی

 

با من...از ماندن بگو...رفتن تباهم می کند

خوب می دانی...غمت...خانه خرابم می کند

 

من...به لبخند دو چشمان تو...عادت کرده ام

ترک عادت هم که می دانی...چه کارم می کند؟؟؟

 

قدر یک دم...دست هایت را...ز دستانم مگیر

فکر یک دم بی تو...بر مردن...مجابم می کند

[ شنبه 12 دی 1394برچسب:, ] [ 13:42 ] [ هستی ] [ ]
حساس!

نمیدانم

چرا چشمانم

گاهی بی اختیار

خیس می شوند ،

می گویند حساسیت فصلی است ،

آری من

به فصل فصل

این دنیای بی تو

حساسم!

[ شنبه 12 دی 1394برچسب:, ] [ 13:40 ] [ هستی ] [ ]
می رود جمعه ولی یاد تو هرگز از دل

آخر هفته دلم تنگ تر از هر روز است

جمعه ها پای دلم لَنگ تر از هر روز است

 

ابر چشمم پُر از بغض و دلم بارانی است

سوز این حنجره خوش زنگ تر از هر روز است

 

سر به دیوار زدن چاره ی ناچار من است

به گمانم که دلت سنگ تر از هر روز است

 

جمعه ها روز نجات دل عاشق گر هست 

پس چرا این همه دل تنگ تر از هر روز است؟

 

من و یادت چه غزلها که تغزّل کردیم

این تغزّل که خوش آهنگ تر از هر روز است

 

می رود جمعه ولی یاد تو از دل هرگز

در دلم عشق تو پر رنگ تر از هر روز است

[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 11:5 ] [ هستی ] [ ]
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد

و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

 

دفتر قلب مرا وا كن و نامی بنویس

سند عشق به امضا شدنش می ارزد

 

گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم

كوشش رود به دریا شدنش می ارزد

 

كیستم ؟ … باز همان آتش سردی كه هنوز

حتم دارد كه به احیا شدنش می ارزد

 

با دو دست تو فرو ریختن دم به دمم

به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می ارزد

 

دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد

نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

 

سال‌ها گرچه كه در پیله بماند غزلم

صبر این كرم به زیبا شدنش می ارزد

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 10:47 ] [ هستی ] [ ]
عشق یعنی با تو بودن تا ابد

عهد کردم عاشقانه سر نهم در پای عشق

زندگی یعنی نشستن با تو در دنیای عشق

 

گفته ام این را برایت بارها ، ای عشق من

دوست دارم با تو باشم تا شب یلدای عشق

 

باز بی تاب است این دل ، بی قراری می کند

با من از امروز یک دل باش تا فردای عشق

 

ماهی احساس من در تنگ دل جان می کند

موج بر می دارد از این حادثه ، دریای عشق

 

عشق یعنی با تو بودن تا ابد ، دلدار من

نقش کردم از تو در قاب دلم ، سیمای عشق

 

آسمان آبی شعر مرا مهتاب باش

واژه هایم را ستاره سازم از رویای عشق

 

[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 10:44 ] [ هستی ] [ ]
در زمستان

عاشق بهار بودم

اکنون برای زمستان جان می دهم

آخر عزیز دلم

"تو"

در زمستان دیده گشودی؟!

 

[ پنج شنبه 10 دی 1394برچسب:, ] [ 15:1 ] [ هستی ] [ ]
این حس زیبا مال تو

دوستت دارم گلم این حس زیبا مال تو

آرزو دارم تمام بهترین ها مال تو

 

هر غزل یک باغ گل هر بیت یک طرح لطیف

باغ کاشی کاری گل های مینا مال تو

 

جلوه ی زیبایی یک آسمان اشعار ناب

آبی افسانه ی دنیای نیما مال تو

 

یک بغل آغوش گرم اندازه ی تن پوش تو

مایه ی آرامشم! پنهان و پیدا مال تو

 

در نگاهت دور از هر ساحلی تا رفت و رفت

قایق احساس من بر موج دریا مال تو

 

یوسفی ماندم به دور از وسوسه اما گُلم

شاکلید قفل آغوش زلیخا مال تو

 

[ پنج شنبه 10 دی 1394برچسب:, ] [ 13:15 ] [ هستی ] [ ]
شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست

دو دلم اول خط نام خدا بنویسم

یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم

 

همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود

با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم

 

ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست 

به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم

 

صاحب قبله و قبله دو عزیزاند ولی

خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم

 

آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد

باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم

 

تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین

قصه ی درد به امید دوا بنویسم

 

قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست

پست باشم که پی نان و نوا بنویسم

 

بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس

پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم

 

بعد یک عمر ببین دست و دلم می لرزد

که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم

 

من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار

این دو را باز همین طور جدا بنویسم

 

شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست

باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم

 

با تو از حرکت دستم برکت می بارد

فرق هم نیست چه نفرین چه دعا بنویسم

 

از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای

تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم

 

عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد

گفت هر شب غزل چشم شما بنویسم

 

[ پنج شنبه 10 دی 1394برچسب:, ] [ 13:10 ] [ هستی ] [ ]
نام تو را به دل خود نوشته ام

امشب که عاشقانه تورا آه می کشم

آتش به جان این دل بی ماه می کشم

 

نام تورا به روی دل خود نوشته ام

با این همه،همیشه تورا آه میکشم

 

چشمت کجاست تا که ببیند که عشق را

همراه خود به خانه ی دلخواه میکشم

 

اردیبهشت را دل من سبز کرده است

این سبز را به جانب دی ماه می کشم

.......

مخمل بپوش! مخمل که زیبایی تو را

هرجا دلم تپید به همراه می کشم

 

با من بیا وگاه گهی قهوه ای بنوش

با قهوه ای به خاطره ها راه می کشم

 

در انتظار آمدنت شب گذشت ورفت

این سوز سینه را به سحرگاه می کشم

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ چهار شنبه 9 دی 1394برچسب:, ] [ 21:40 ] [ هستی ] [ ]
دلتنگی

ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑـــﺮﺁﮮ ﺗـــــــﻮ …

ﻧــﻤـﯿـﺪﺁﻧـﻢ ﭼــﻄـﻮﺭ ﻣـﯿﮕـﺬﺭﺩ!…

ﺍﻣــﺂ ﺑــــﺮﺁﮮ ﻣــﻦ … ﺍِﻧـﮕــﺂﺭ …

ﺧـﻨـﺠـﺮ ﺑــﺮ ﮔـﻠـﻮﯾـﻢ ﮔــﺬﺍﺷـﺘـﮧ ﺍﻧـﺪ …

ﺍﻣــﺂ ﻧـﻤـﯽ ﺑـﺮﻧـﺪ.

[ چهار شنبه 9 دی 1394برچسب:, ] [ 14:21 ] [ هستی ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

صفحه قبل 1 ... 28 29 30 31 32 ... 47 صفحه بعد

آهنگ
دانلود آهنگ جدید کد راست کلیک ممنوع


  • شوم