بگذار که چشمـان تو را وام بگیرم
با دیدن دنیـای تو آرام بگیرم
تر دستی لب های تو را دیدم و باید
از شیوه ی خندیدنت الهام بگیرم
در هر قدمم شوق رسیدن به تو جاری است
می خواهم از این راه سـرانجام بگیرم
من شاعر درباری ام و چشم تو کافی است
تا خیره در آن باشم و انعـام بگیرم
عمری است که در پیچ و خم زندگی ام کاش
یک لحظه در آغوش تو آرام بگیرم