سايه ات روي همه ي دلتنگي ها نقش بسته عزيز جان..
روي كاكتوس ها كه بي حواس دست هايم را زخم ميكنند...
يا چاي هزار جوش شده ي صبحانه..
جا گذاشتن كليد بر در...
پوشيدن دمپايي و برگشتن به خانه كه كفش ها در جا كفشي جا مانده اند...
....
ساعت ها خيره شدن به زمین...
خيس شدن چشم هايم...
فراموشي خواب...
روي جا گذاشتن خودم....