به یاد تو...

ببین و بگذر....خاطر به هیچ کس مسپار...

می خواهمت آن قدر که اندازه ندانم..

یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را

تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را

 

من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزان

من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را

 

جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ست

با گرمترین پرتو خورشید بیارا

 

از دیده برآنم همه را جز تو برانم

پاکیزه کنم پیش رُخت آینه ها را

 

من برکه ی آرام و تو پوینده نسیمی

در یاب ز من لذت تسلیم و رضا را

 

گر دیر و اگر زود ، خوشا عشق که آمد

آمد که کند شاد و دهد شور فضا را

 

هر لحظه که گل بشکُفد آن لحظه بهار است

فرزانه نکاهد ز خزان ارج و بها را

 

می خواهمت آن قَدْر که اندازه ندانم

پیش دو جهان عرضه توان کرد کجا را

 

از باده اگر مستی جاوید بخواهی

آن باده منم ، جام تنم بر تو گوارا

 

[ شنبه 22 شهريور 1394برچسب:, ] [ 13:20 ] [ هستی ] [ ]
براي ديدن چشمت دلم تنگ است ودنیا تنگ...

تمام خانه، پیچ کوچه ها، طول خیابان را    ...

به یادت کوه ها و دشت ها را و بیابان را    ...

 

براي دیدن چشمت، دلم تنگ است و دنیا تنگ

شبیه برّه ای کوچک که گُم کرده ست چوپان را

 

خدا با دیدن چشمان اشک آلود من امروز    

برای حس همدردی فرستاده ست باران را

 

نه آغوشی، نه حتی پاسخ گرم سلامم...، آه

چگونه حس نباید کرد سرمای زمستان را؟!*

 

تو وقتی می رسی که فرصت لب باز کردن نیست

و در خود می کُشم من آرزوهای فراوان را

 

نگاهم می کنی؛ چون کوه، سَرسختم ولی چشمم

گواهی می دهد آرامش ماقبل توفان را!

 

میان خانه عطرِآشنایی دور پیچیده

و باد آورده از آغوش سبزت بوی ریحان را

 

و من که عاشق سرسبزی و کوه و دَر و دشتم

ندیدم بی تو مدت هاست گل ها را، گیاهان را

 

من از آداب مهمانداری ات چیزی نمی دانم

ولی در شهر من رسم است، می بوسند مهمان را

 

میان بازوانت خلوت امنی فراهم کن

برایم فاش کن آن عشق پنهان در گریبان را

 

تو بین خواب هایم با پرستو کوچ خواهی کرد

و من از صبح تا شب، یکّه و تنها کلاغان را...!

 

 

 

 

 

[ جمعه 21 شهريور 1394برچسب:, ] [ 11:24 ] [ هستی ] [ ]
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

 

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

 

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

 

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

 

خاموش مکن آتش افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم.

 

[ جمعه 20 شهريور 1394برچسب:, ] [ 12:20 ] [ هستی ] [ ]
تا دیدار تو

تا دیدار تو

یک شیشه فاصله است

و من مثل ماهی

میان تُنگ و تُنگ میان دریا!

 

آه!

اگر بشکند این دیوار شیشه‌ای...!

 

[ چهار شنبه 18 شهريور 1394برچسب:, ] [ 14:3 ] [ هستی ] [ ]
عشق یعنی...

عشق یعنی

از من دور باشی

دکمه های پیراهنت را

با انگشت های من باز کنی..

از تو دور باشم

چایم را با لب های تو بنوشم

خوابم را با چشم های تو ببینم

و نفسم بسته به نفس های تو باشد...

 

عشق یعنی

سرم را برگردانم،

تو از فاصله های دور

 

برایم دست تکان بدهی...

و من بی پروا

دستت را بگیرم..!

 

[ دو شنبه 18 شهريور 1394برچسب:, ] [ 13:50 ] [ هستی ] [ ]
می خواهم و می خواهمت!

میخواهم و میخواهمت تا نفسم هست

میسوزم از حسرت و عشق تو بسم هست

 

عشق تو بسم هست که این شعله بیدار

روشنگر شبهای بلند قفسم هست

 

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت

غم است که پیوسته نفس در نفسم هست

 

دست من و آغوش تو !هیهات که یک عمر

تنها نفسی با تو نشستن هوسم هست

 

بالله  که جز یاد تو گر هیچ کسم نیست

حاشا که بجز عشق تو گر هیچ کسم هست

 

لب بسته و پر سوخته از پیش تو دورم

نیستی و بخدا گر هوسم است بسم هست

 

[ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:, ] [ 11:22 ] [ هستی ] [ ]
نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده ام...

ماه من!

نشانی قلبت را هرگز از یاد نبرده ام

فرسنگ ها هم که دور باشی

هوایت که به سرم بزند

می نشانمت کنار رویا هایم

دست های دلواپسم را

قفل می کنم به بودنت.

 

"تو"

همان جان منی

که گاهی می رسی به لبهایم...

 

[ سه شنبه 14 شهريور 1394برچسب:, ] [ 6:26 ] [ هستی ] [ ]
با کسی بمان که...

گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی،

نفسی برای ماندن در کنار او نخواهی داشت!

 

پس با کسی بمان

که نصف راه را به سمتت دویده باشد.

[ سه شنبه 14 شهريور 1394برچسب:, ] [ 6:24 ] [ هستی ] [ ]
هیچ جز یاد تو..

 

هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست

هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!

 

عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!

دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.

 

نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،

شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.

 

تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست

کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست

 

بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،

بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.

 

تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق

چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.

 

[ سه شنبه 11 شهريور 1394برچسب:, ] [ 8:14 ] [ هستی ] [ ]
حق من بودی تو کاش!

بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط

زندگی لبخند معنا دار می خواهد فقط

 

چشمها با اتفاق تازه عادت می کنند

سر اگر عاشق شود ، دیوار می خواهد فقط

 

با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت

حال و روزم قهوه ی قاجار می خواهد فقط

 

حق من بودی تو کاش ،حالا برایم نیستی

حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط

 

نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی

انتظار دیدنت تکرار می خواهد فقط

 

بغض وقتی می رسد ، شاعر نباشی بهتر است

بغض وقتی گریه شد ،خودکار می خواهد فقط 

 

چشم های خیسم امشب آبرو داری کنید

دیده جای گریه اش دیدار می خواهد فقط

 

[ سه شنبه 11 شهريور 1394برچسب:, ] [ 1:14 ] [ هستی ] [ ]
باز دلتنگ توام..

باز دلتنگ توام ؛میل بیابان دارم

امشب اندازۀ صحرای تو باران دارم

 

 كوه آتش به دلم هیچ، كسی می‌داند

كه من از داغ تو در سینه چه پنهان دارم؟!

 

 آه، بیدار كن از خواب گران دریا را

كه من آشفته‌ام امشب سر طوفان دارم

 

 نیستی می‌رسد از راه، غمت دور و دراز

بی تو با این دل بی‌حوصله مهمان دارم

 

تو گل و سبزه‌ای و بوی بهاران داری

من خسته همۀ سال زمستان دارم

 

سر من را به خدا شانۀتان مختصر است

دلی از خاطرۀ دوست پریشان دارم...

 

[ سه شنبه 10 شهريور 1394برچسب:, ] [ 14:9 ] [ هستی ] [ ]
دل بعد دیدنت دیگر به جایي بند نیست

دل که بعد از دیدنت دیگر به جایی بند نیست

عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست

 

ساده مثل عامل تاراج "بانک صادرات"

قلب من را برده ای ، دستم به جایی بند نیست 

 

می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد

پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست 

 

اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو

قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست

 

من فقط با وصف خوبیهای تو شاعر شدم

پیش چشمت اسم شاعر لایقم هرچند نیست

[ سه شنبه 10 شهريور 1394برچسب:, ] [ 10:2 ] [ هستی ] [ ]
انگار هزار تکه شده ام

زیارت نامه می خوانم 

مثل روزهای آفتابی، 

وقتی دلت

هوس بابونه می کند و سکنجبین! 

چشمه های دلم مثل سیر و سرکه می جوشد.

نکند صدای من به تو نرسد! 

نکند حسرت ندیدنت کهکشان کهکشان 

تو را دور کند از من!

 

پرت می شوم از خودم 

جای دوری نمی رود.

اما حواسم نیست 

انگار هزار تکه شده ام 

به کوه می رسم ، به باد!

صدایت در گوشم می پیچد 

گویی سالهاست که در کنجِ دلم غنوده ای 

با آیه آیه ی احساسی که در اینجا نوشته است.

 

[ سه شنبه 8 شهريور 1394برچسب:, ] [ 13:20 ] [ هستی ] [ ]
دوستت دارم...

دوستت دارم

چو بوی تازه ی نان، به وقت افطار

 

دوستت دارم

چو عطر بوی خوش گل محمدی

 

دوستت دارم

چو یاس های سپید فصل بهار

چو شب بو های باغچه ی حیاط

چو گلبرگ سرخ میان کتاب

 

دوستت دارم

و هر بار بجای گفتنش؛

بو می کشم

تمام عطرهای جهان را

که از تن ات

بارها جا گذاشته ای.

[ سه شنبه 6 شهريور 1394برچسب:, ] [ 14:58 ] [ هستی ] [ ]
وفادار

بگذار که در حسرت دیدار بمیرم

در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم

دشوار بود مردن و روی تو ندیدن

بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ

در وحشت و اندوه شب تار بمیرم

بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب

در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم

می میرم از این درد که جان دگرم نیست

تا از غم عشق تو دگربار بمیرم

تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم

بگذار بدانگونه وفاداربمیرم

 

[ سه شنبه 6 شهريور 1394برچسب:, ] [ 14:55 ] [ هستی ] [ ]
مکن مرا رها که میمیرم...

بیا، مرو ز کنارم، بیا که می میرم

نکن مرا به غریبی رها که می میرم

 

توان کشمکشم نیست بی تو با ایام

برونم آور از این ماجرا که می میرم

 

نه قول هم سفری تا همیشه ام دادی؟

قرار خویش منه زیر پا که می میرم

 

به خاک پای تو سر می نهم ، دریغ مکن

زچشم های من این توتیا که می میرم

 

مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من،

به سوی برکه آخر شنا ، که می میرم

 

اگر هنوز من آواز آخرین توام

بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم

 

برای من که چنینم تو جان متصلی

مرا ز خود مکن ای جان جدا ، که می میرم

 

ز چشم هایت اگر ناگزیر دل بکنم

به مهربانی آن چشم ها که می میرم

 

[ سه شنبه 5 شهريور 1394برچسب:, ] [ 15:3 ] [ هستی ] [ ]
باور کن همه دنیا فقط تویی..

این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم!

یعنی تو باور می کنی؟

شمرده ای؟

کی شمرده است؟

جز سیاستمدارها

دیده ای کسی آدم بشمرد؟

باور نکن

عزیزم!

باور نکن

عشق من!

باور کن

همه ی دنیا فقط تویی

و برخی دوستان

بقیه هم تکراری اند ..

[ سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:, ] [ 18:54 ] [ هستی ] [ ]
یاد تو می افتم..

این که هروقت

خودم را در آینه می‌بینم

یاد تو می‌افتم

یعنی چقدر عاشق توام ؟

 

کجای وجودم دنبالت بگردم

که نباشی؟

عزیز من !

 

کجای چشم‌هام تعبیه شده‌ای

که همواره هستی ؟

 

کجای سینه‌ام به خواب رفته‌ای

که همیشه بیداری ؟

 

کجای آینه‌ها خانه کرده‌ای

که سرگردانی ؟

بگو... کجا ؟

 

اگر نیستی

چرا من راه می‌روم می‌نویسم حرف می‌زنم می‌خندم ؟

اگر نیستی

اصلاً چرا باشم ؟

 

[ سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:, ] [ 18:53 ] [ هستی ] [ ]
حکایتی است...

حکایتی ست که من باشم و غم و تو نباشی

من و خیال تو باشیم باهم و تو نباشی

 

دلم گرفت که دور از تو در تداوم غربت

نوازشم کند از هر طرف غم و تو نباشی

 

قسم به رنج غریبی، گلایه از تو ندارم

که قامتم شود از غصه ها خم و تو نباشی

 

چگونه می شود اما به زیر زخم زبان ها

نیاز داشته باشم به مرهم و تو نباشی؟

 

روا مدار که با من درین غروب نفس گیر

غریبه ها همه باشند محرم و تو نباشی

 

درین نداری و دوری ، همیشه دلهره دارم

که دست پر به سراغت بیایم و تو نباشی

[ سه شنبه 1 شهريور 1394برچسب:, ] [ 17:25 ] [ هستی ] [ ]
در پی تو..

 

با یک دست تو را لمس می کنم.

و با دست دیگرم

به تو می اندیشم.

 

 عزیزم!

در پی تو

دستم آنقدر بزرگ می شود

که از مرز می گذرد...

 

گمشده ای دارد دلم

به هر جا می نگرد

جایت را خالی می بیند

 

دلم طاقت این همه دوری را ندارد

مدام در جستجوی توست

دلم در یاب محبوب دلم!

[ سه شنبه 1 شهريور 1394برچسب:, ] [ 17:20 ] [ هستی ] [ ]
چقدر دلم برایت تنگ شده..

یاد تو  ابری کوچک است 

که چشم‌های مرا بارانی می‌کند

و نسیمی است 

که از میان گیسوانم می‌گذرد

و من 

 

چقدر دلم برایت تنگ شده...

 

 

برای صدایت

و نگاهت 

که طعم عسل می‌دهد

تو می‌توانی خورشید را روبه‌روی آینه بنشانی

و آسمان را به زانو دربیاوری

تو می‌توانی 

گل‌های سرخ را آشفته‌ی نگاه مهربانت کنی 

و نسترن‌ها را آواره‌ی کوچه‌ی عاشقی

 

تو پرنده‌ای مهربانی 

که بی‌پروا کوچ می‌کند و 

ترانه‌ی رفتن می‌خواند و

زیر باران می‌رقصد 

و مِهر مهربانش بر دل هر پروانه‌ای می‌نشیند.

 

این روزها 

تمام دلتنگی‌هایم را 

به‌جای تو به آغوش می‌کشم

وقتی که جای تو میان بازوانم خالی ست 

و من 

چقدر دلم برایت تنگ شده...

[ سه شنبه 31 مرداد 1394برچسب:, ] [ 8:52 ] [ هستی ] [ ]
فقط به تو فکر می کنم.

من

فقط به تو فکر می‌کنم

 گل قشنگم!

اصلاً

اگر فکر تو بگذارد

ایده‌های زیادی در سر دارم

اولیش این که؛

دوباره عاشقت شوم.

[ شنبه 31 مرداد 1394برچسب:, ] [ 8:22 ] [ هستی ] [ ]
حسادت

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت

 

من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی

یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...

 

من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،

شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت

 

وقتی انگشتان تو در موهایت می دود...

من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...

 

اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به

عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت

 

هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت

من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت

 

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه

پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت.

 

 

[ سه شنبه 28 مرداد 1394برچسب:, ] [ 12:23 ] [ هستی ] [ ]
تنهايي

میان تو و تنهایی

تنهایی را انتخاب می کنم

و بدون آنکه بفهمی تماشایت می کنم

 

گلدان می شوم روی طاقچه

شب و روز در من نور بریزی

 

یا تنها پنجره ی اتاق می شوم

هر صبح موهایم را از صورتم کنار بزنی

 

شب می شوم

در من فکر کنی

به رویاهای دور

به رویاهای نزدیک

 

یا تنگ پر از شراب

که لبهایت را روی لب هایم بگذاری

من را بنوشی

 

این روزها مدام

تنهایی را انتخاب می کنم

 

و بدون آنکه بفهمی

دست هایت را می گيرم...

 

[ سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, ] [ 13:25 ] [ هستی ] [ ]
فقط تو را می خواهد

روبروی هزار آیینه هم که بایستم

تصویر تو را می بینم

ترجیع بند دلم شده ای نازنین!

می روم و

می آیم و

از تو می نویسم

گرچه فاصله بین ما اندک نیست وُ

دست دلم به تو نمی رسد...

هر بار که ماه را ببینم

آرام می شوم

دلخوش به اینکه

آسمان ما یکی ست!

حالا که نیستی

چه فرقی می کند

روز باشد یا شب

بهار باشد یا پاییز

قصه این است

که در گذر همه فصل ها

من دلم

فقط تو را

می خواهد..

 

 

[ سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, ] [ 13:23 ] [ هستی ] [ ]
چگونه دوست دارمت ؟

 

چگونه دوست دارمت ؟

بگذار روشهایم را بشمرم

دوستت دارم

به ژرفا و پهنا و بلندایی

که روحم را توان رسیدن به آن هست

آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا

به نهایت بودن

و کمال زیبایی هستم

 

دوستت دارم

به اندازه خاموش ترین نیاز هر روز

به آفتاب و نور شمع

 

دوستت دارم

رها

چنان مردمانی که برای حقیقت می جنگند

دوستت دارم

ناب

چنان مردمانی که به سماع در می آیند

 

دوستت دارم

با شوقی

که اندوه دیرسال مرا محو می کند

و با ایمان کودکی ام

 

دوستت دارم

با عشقی که از دست رفتنی نمی نماید

و با تمام وجودم

 

دوست دارمت

با نفسها

لبخندها و

اشکهای تمام زندگی ام

و اگر خدا بخواهد

پس از مرگ

نیکوتر از این

دوست خواهمت داشت..

 

 

[ سه شنبه 27 مرداد 1394برچسب:, ] [ 13:22 ] [ هستی ] [ ]
تنها آرامشم تویی آرام جانم!

گفتم آرامم

اما انگار نه !

به ظاهر آرامم

ولی قلبم پس چرا این همه 

درد دارد و آشوب است

و نفس هایم با یادت به شماره می افتند ..

گفتم آرامم 

اما انگار نه!

هر زمان که به یادت می افتم 

هر زمان که یاد دوری  از تو می افتم 

چشمانم نا خوداگاه پر از اشک می شوند

و مرز چشمانم را خیس می کنند

 دلم خلوتی می خواهد برای گریستن و فریاد زدن!

دلم شانه هایت را می خواهد

اصلا چرا دور برویم

دلم فقط تو را می خواهد!

گفتم آرامم

اما انگار نه!

بغضی سنگین را زیر گلویم احساس میکنم

سوزشی از غم

 همراه با دم و بازدمی اجباری

که  قلبم را سخت می فشارد..

انگار تنها خود را گول می زنم 

بی تو آرامشی وجود ندارد عزیز دلم

بی تو حال دلم اصلا  خوب نیست

آرام جانم !

آن چه که گاهی مرا آرام می کند 

و فکر می کنم که آرامم

وجود گاه به گاه توست!

صدای آرام بخش و حرف های دلنشین توست

دستان گرم و نگاه نافذ توست

مگر می شود آتش زیر خاکستر شعله ور نشود

من تنها تظاهر به آرامش می کنم !

آرامشم تویی آرام جانم!

تو هر چه می خواهی بگو..

دلم در گرو  توست

قلبم برایت سخت می تپد

چشمانم تو را تمنا میکنند

نفس هایم ، نفس های تو را می طلبند

دستانم ،دستانت را گدایی می کنند

برایت می میرم گل وجودم..

تنها آرامشم تویی فقط همین!

 

[ دو شنبه 23 مرداد 1394برچسب:, ] [ 11:15 ] [ هستی ] [ ]
می خواهم تمام راه با تو باشم..

گناه کردم

عاشق شدم

و به این جرم

مرا خواهند آویخت

پروایی نیست، پروانه ی من

بگذار سربه هوا شوم

 

بگذار ببینم عنکبوت ها

کجای سه کنج آسمان

تار بسته اند

بگذار خدا زیر گلویم

سه تار بزند

خطی دور تار دور

جای طناب دار را ببوس..

 

هيچ چيزي از تو نمي‌خواهم

عشق من

فقط مي‌خواهم

در امتداد نسيم

هيچ چيزي

جز دست‌هاي من

بر سينه‌ات دل دل نکند

مي‌خواهم تمام راه با تو باشم

نفس بزنم

برايت بجنگم

بخاطرت زخمي شوم

و مغرور پاي تو بايستم

همیشه عاشقت می مانم محبوب دلم!

[ دو شنبه 23 مرداد 1394برچسب:, ] [ 10:29 ] [ هستی ] [ ]
من بی تو یعنی چه؟

عاشقت باشم می‌میرم

یا عاشقت نباشم؟

 

نمی‌دانم کجا می‌بری مرا

همراهت می‌آیم

تا آخر راه

و هیچ نمی‌پرسم  از تو

هرگز.

 

با تو عاشقی کنم

یا زندگی؟

در بوی عطر پیرهنت 

تاب می‌خورم

بی‌تاب می‌شوم

و  دنبال دست‌هات می‌گردم

در دستهایم

می‌ترسم گمت کرده باشم

به پشت سر وا می‌گردم

و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم.

 

بی تو زندگی کنم

یا بمیرم؟

 

نمی‌دانم تا کی دوستم داری

هرجا که باشد

باشد

هرجا تمام شد

اسمش را می‌گذارم

آخر خط من.

باشد؟

 

بی تو زندگی کنم

یا بگردم؟

 

همین که باشی

همین که نگاهت ‌کنم

مست می‌شوم

خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو.

 

 با تو بمیرم

یا بخندم؟

 

من با فکرت

رام می‌شوم آرام

مبهوت عاشقی کردنت .

 

با تو

اول کجاست؟

با تو

آخر کجاست؟

 

 از نداشتنت می‌ترسم

از دلتنگیت 

از تباهی خودم

همه‌اش می‌ترسم

وقتی نیستی تباه شوم.

 

 بی تو

اول و آخر کجاست؟

 

واژه ها را نفرین می­کنم

و آه می کشم

در آیینه ­ی مه­ آلود

پر از تو می­شوم

بی چتر.

من

بی تو 

یعنی چی؟

 

غمگین که باشی

فرو می‌ریزم

مثل اشک.

نه مثل دیوار شهر

که هر کس چیزی بر آن 

به یادگار نوشته است.

 

 تو بیش‌تر منی

یا من تو؟

 

در آغوشت 

ورد می‌خوانم زیر لب

و تو را صدا می‌زنم.

آنقدر صدا می‌زنم که بگویی:

جان دلم!

[ دو شنبه 22 مرداد 1394برچسب:, ] [ 20:23 ] [ هستی ] [ ]
پس چرا؟

مگر نمي‌گويند که هر آدمي

يک بار عاشق مي‌شود ؟

پس چرا هر صبح که چشم‌هایم را باز مي‌کنم

دل مي‌بازم باز ؟

چرا هربار که از کنارم مي‌گذري

نفست مي‌کشم باز ؟

چرا هربار که مي‌خندي

در آغوشت در به در مي‌شوم باز ؟

چرا هر بار که تنت را کشف مي‌کنم

تکه‌هاي لباسم بال درمي‌آورند باز ؟

گل قشنگم

براي ستايش تو

بهشت جاي حقيري ست

باهمين دست‌هاي بي‌قرار

به اوج مي‌رسانمت...

[ دو شنبه 21 مرداد 1394برچسب:, ] [ 17:27 ] [ هستی ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

صفحه قبل 1 ... 38 39 40 41 42 ... 47 صفحه بعد

آهنگ
دانلود آهنگ جدید کد راست کلیک ممنوع


  • شوم