گفتی بگو که در چه خيالي و حال چيست ؟
ما را خيال توست تو را در خيال چيست ؟
جانم به لب رسيد چه پرسي ز حال من ؟
چون قوت جواب ندارم سوال چيست ؟
بيذوق را ز لذت تيغت چه آگهي ؟
از حلق تشنه پرس که آب زلال چيست ؟
گفتم هميشه فکر وصال تو ميکنم
در خنده شد که اين همه فکر محال چيست ؟
دردا که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نيم هنوز که روز وصال چيست ؟
چون حل نميشود به سخن مشکلات عشق
در حيرتم که فايده ي قيل و قال چيست ؟
اي دم به دم به خون هلالي کشيده تيغ
مسکين چه کرد ؟ موجب چندين ملال چيست ؟
همیشه منتظرت میمونم و هستم ...
نظرات شما عزیزان: