تصور کن
گاهی تصور کن
زنی را
نه زشت نه زیبا
درست شبیه من!
زنی که چشم هایش
هنوز دوره گردِ نگاهِ تـوست
و هر شب
پرسه گردِ خیالی است
که بی تـو
به رویایی ختم نمی شود!
زنی که هر روز خودش را
دار می زند با مژه هایت
و جان می سپارد
در شبِ چشم هایِ تـو!
زنی که بیگانه می شود با خود
وقتی که دیگر لب هایت
نامش را
به نجوایی درآغوش نکشد!
زنی که هر روز با اشک هایش
سیلی می زند برگونه های خود...
زنی فراموش کار
که تکه ای از تنش را
درست همان جا که می تپد در سینه
جاگذاشت، در میان آغوشِ تـو!
زنی که با من در جدال است هر دم
و تـو را بهانه می کند، دم به دم!
زنی که
هیچ ... چیز جز تو را نمی خواهد
گاهی به یادش باش...
نظرات شما عزیزان:
عشوه هایت مست مستم می کند
خـــــنده هایت بت پرستم می کند
حرف هایت بوی باران می دهد
آرزوهای مرا جـــــــــان می دهد
چــشم هایت جام لبریز از شراب
می برد از دل قرار و صبر و تاب
برق چشمت شعله فانوس عشق
آه تـو طوفان اقیانوس عــــشـــق
با تو هر شب غرق رویا می شوم
هـــمچو قطره محو دریا می شوم
در نــــگاهت حـــرف های صـد کتاب
شوق وصلت می برد از دیده خواب
پاسخ: دنبال وجهي مي گردم
که تمثيل تو باشد
زلالي چشم هات
بي پاياني ي آسمان
مهرباني ي دست هات
نوازش گندمزار
و همين چيزهاي بي پايان
نمي دانستم دلتنگيت
قلبم را مچاله مي کند
نمي دانستم وگرنه
از راه ديگري جلو راهت سبز مي شدم
تمهيدي ، تولد دوباره اي ، فکري
تا دوباره در شمايلي ديگر
عاشقت شوم
گفته بودم دوستت دارم