گفتم آرامم
اما انگار نه !
به ظاهر آرامم
ولی قلبم پس چرا این همه
درد دارد و آشوب است
و نفس هایم با یادت به شماره می افتند ..
گفتم آرامم
اما انگار نه!
هر زمان که به یادت می افتم
هر زمان که یاد دوری از تو می افتم
چشمانم نا خوداگاه پر از اشک می شوند
و مرز چشمانم را خیس می کنند
دلم خلوتی می خواهد برای گریستن و فریاد زدن!
دلم شانه هایت را می خواهد
اصلا چرا دور برویم
دلم فقط تو را می خواهد!
گفتم آرامم
اما انگار نه!
بغضی سنگین را زیر گلویم احساس میکنم
سوزشی از غم
همراه با دم و بازدمی اجباری
که قلبم را سخت می فشارد..
انگار تنها خود را گول می زنم
بی تو آرامشی وجود ندارد عزیز دلم
بی تو حال دلم اصلا خوب نیست
آرام جانم !
آن چه که گاهی مرا آرام می کند
و فکر می کنم که آرامم
وجود گاه به گاه توست!
صدای آرام بخش و حرف های دلنشین توست
دستان گرم و نگاه نافذ توست
مگر می شود آتش زیر خاکستر شعله ور نشود
من تنها تظاهر به آرامش می کنم !
آرامشم تویی آرام جانم!
تو هر چه می خواهی بگو..
دلم در گرو توست
قلبم برایت سخت می تپد
چشمانم تو را تمنا میکنند
نفس هایم ، نفس های تو را می طلبند
دستانم ،دستانت را گدایی می کنند
برایت می میرم گل وجودم..
تنها آرامشم تویی فقط همین!
نظرات شما عزیزان: