عاشقت باشم میمیرم
یا عاشقت نباشم؟
نمیدانم کجا میبری مرا
همراهت میآیم
تا آخر راه
و هیچ نمیپرسم از تو
هرگز.
با تو عاشقی کنم
یا زندگی؟
در بوی عطر پیرهنت
تاب میخورم
بیتاب میشوم
و دنبال دستهات میگردم
در دستهایم
میترسم گمت کرده باشم
به پشت سر وا میگردم
و از تنهایی خودم وحشت میکنم.
بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟
نمیدانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را میگذارم
آخر خط من.
باشد؟
بی تو زندگی کنم
یا بگردم؟
همین که باشی
همین که نگاهت کنم
مست میشوم
خودم را میآویزم به شانهی تو.
با تو بمیرم
یا بخندم؟
من با فکرت
رام میشوم آرام
مبهوت عاشقی کردنت .
با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟
از نداشتنت میترسم
از دلتنگیت
از تباهی خودم
همهاش میترسم
وقتی نیستی تباه شوم.
بی تو
اول و آخر کجاست؟
واژه ها را نفرین میکنم
و آه می کشم
در آیینه ی مه آلود
پر از تو میشوم
بی چتر.
من
بی تو
یعنی چی؟
غمگین که باشی
فرو میریزم
مثل اشک.
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است.
تو بیشتر منی
یا من تو؟
در آغوشت
ورد میخوانم زیر لب
و تو را صدا میزنم.
آنقدر صدا میزنم که بگویی:
جان دلم!
نظرات شما عزیزان:
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ... تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
میتوانم مایهی ـ گهگاهـ دلگرمی شوم
میل، میل توست، امّا بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر میشوم
پاسخ:
چقدر چشمهام را ببندم
و حضور دستهایت را بر تنم نقاشي کنم؟
ميترسم آقاي من !
ميترسم دستهایم
از دلتنگيت بميرد.
چقدر بي تو از خواب بپرم
شيشهي آب را سر بکشم
و چيزي از پنجره بپرسم ؟
خواب مرا نميبرد
ميآورَد تو را ميآورَد
بي آنکه باشي.
حالا تو در کنارم نیستی
و حسرت سير نگاه کردنت
در دلم بيدار شده
. ميداني
هميشه در یادم
تو را مرور میکنم
تو را سير می بویم
و می بوسم.
وقتي به تو فکر ميکنم
سال من نو ميشود
توپ در ميکنند توي قلبم
و ماهي قرمز تنگ بلور
پشتک ميزند براي خندههات.
ببين!
دلتنگيت را ببين توي بغلم !...
باهاش چکار کنم؟
آقای من!
من به دنبال دستهایت ميگردم
در دستانم.
جوري عاشقي ميکنم
در آغوشت
که هردو شعلهور شويم
مثل خورشيد
و ميچرخم دور کهکشاني که
دستهاي تو
سامانش ميدهد....