بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفاداربمیرم
نظرات شما عزیزان:
شبها که میگیرد دلم یاد تو را تن میکنم
تنها به یاد بودنت، احساس بودن میکنم
خود را بغل میگیرمو، از بین این دیوارها
تنها به شوق یاد تو،سودای رفتن میکنم
وقتیکه جای خالیت،خود را نمایان میکند
من در هجوم اشکها،احساس مردن میکنم
کم دارد آغوش تو را،این دستهای خسته ام
دور از هم آغوشی تو،حس بریدن میکنم
این فکرهای لعنتی،این خاطرات گم شده
آخر کجای این جهان،از عشق دیدن میکنم
این بغضهای تو به تو،این اشکهای خود به خود
تا کی من این انبوه را با خود کشیدن میکنم
دلتنگ هستم خوب من، ای کاش برگردی به من
شبها که میگیرد دلم،یاد تو را تن میکنم...
پاسخ: آغوش من فقط به اندازه تو جا دارد ...
این تمام لذت من است ...
وقتی بااشتیاق مرا می خوانی ...
وقتی با چشم های بسته
گرمای نفسهایت را احساس می کنم ...
من این انتظار عاشقانه را می پرستم ...
تمام روز انتظار تا تو بیایی ...
آغوش من فقط اندازه تو جا دارد ...
اگر خوب گوش کنی
این ضربان های تند و پی در پیقلبم را می شنوی
تو را فریاد می زنند ...
مخاطب کلامم که هیچ ...
مخاطب ضربا نهای قلبم هم تویی ...
ببین
تعبیر می کنم که گاهی
خواب تو همان نهایت آرزوی من است ...
آغوش تو مترادف امنیت است
آغوش تو ترسهای مرا میبلعد
لغت نامهها دروغ میگفتند
آغوش تو یعنی
پایان سردردها
یعنی
آغاز عاشقانهترین رخوتها
آغوش تو یعنی
"من" خوبم!
بلند نشوی بروی یکوقت!
بغلم کن