دیگرنمی توانم پنهانت کنم
از درخشش نوشته هایم می فهمند، برای تو می نویسم
از غم درون چشمانم که تو را جار میزنند
از بی قراریهای هر روزه ام که از حرکاتم هویداست
از شادی قدم هایم، شوق دیدن تو را در میابند
واز شیرینی لبانم، نشان بوسه تو را پیدا می کنند
چگونه می خواهی قصه عاشقانه مان را
از حافظه خیابان هاپاک کنی؟
و قانع شان کنی که خاطراتشان را منتشر نکنند؟
نظرات شما عزیزان: