دلم بي ترجمان چشم تو معنا نمي گردد
بدون گردش چشمت شبم فردا نمي گردد
به آيينه نظر كردم نديدم جز تورا در آن
توئي در من كه او هرگز تك و تنها نمي گردد
به لبهایت خمی از نسترن داري كه سر مستم
شرابی خوش تر از لبهای تو پیدا نمي گردد
بيا بنشين كنارم تا ببيني مست يعني چه !
بسان كوه تفتانم كه پشتم تا نمي گردد
غزل مي ريزد از چشمت كه شاعر گشته ام امشب
دراين مضمون كوچك حجم چشمت جا نمي گردد
نظرات شما عزیزان: