خوب ميداني خراب چشم بيمار توام
من فدای آن دو لعل پر ز اسرار توام
گرچه دوري از برم اما بدان اين را که من
هرکجا باشي عزيزم يارو غمخوار توام
روز در آيينه اشک و شب اندر خواب خود
هر زمان در حسرت يک لحظه ديدار توام
من که حتي عشق را بازيچه مي پنداشتم
اينک اما عشق خوبم عاشق زار توام
از برای خوبیت گردم فدایت جان دل
تا ابد اي نازنينم من گرفتار توام...
نظرات شما عزیزان: