دنیا به دور از روی تو انگار زندان می شود
بی تو بهشت و باغ هم مانندِ زندان می شود
قلب مرا با چشمِ خود هر روز کافر می کنی
باز از حیای شرقی ات کافر مسلمان می شود
جان می دهی بار دگر جان داده را با بوسه ات
مردن پس از بوسیدنت، یک کار آسان می شود
می خندی و از ناز تو بازار بی همتای گل
در کسری از یک ثانیه یک جای ویران می شود
با احتیاط بیشتر لب های خود را باز کن
بیرون که می آیی عسل یکباره ارزان می شود
چون در خیابان می روی، لطفا کمی آرام تر
از آن قد و بالای تو، هر روز طوفان می شود
یک روز می آید که در وصفِ دل آرایی تو
این شعر بازی های من در حد دیوان می شود
نظرات شما عزیزان: