هیچ وقت
به فاصله ها آنقدر عمیق فکر نمی کردم
چون جرات فکر کردن به آن را نداشتم
چون برایم خوش آیند نبود
فکر می کردم
حالا تا آن زمان خیلی مانده
سعی می کردم فکرش را از خودم دور کنم
خودم را سرگرم کاری می کردم
و حواسم راپرت
اما دیگر نه می شود
ونه می توانم
هر چه به آن نزدیکتر می شوم
دلم بیشتر می گیرد
دیگر نفسی برایم نمانده
تحمل نبودنت را هم ندارم
دلتنگی دارد خفه ام می کند....
نظرات شما عزیزان: