یلدای ناتمام
زل میزنم به اینهمه یلدای ناتمام
حل میشوم تمام تو را توی هیچکس
حافظ دوباره گفت که نیستی برای من
بغضی شکسته تر شده حالا نفس … نفس …
آتش گرفته دفتر شعرم به اسم تو
فالی نمانده تا به تو یلدایی اش کنم
داغی به دل مانده ز دست روزگار
با من بمان تا به تو لیلاییاش کنم
نظرات شما عزیزان: