به نگاهی که مرا عاشق خود کرده, قسم
بایدامشب به غزلهای نگاهت برسم
کاش آن لحظه که در حسرت باران بودم
ابری از کوی تو می آمد و می شد نفسم
ای که ازکوچه ی معشوقه ی ما می گذری
چه کسی گفت که من اهل هوا و هوسم
مثل این قافله ی عمر به سر آمده،کاش
باخبر می شدی از ناله ی بانگ جرسم
تا که آزادیم آوازه ی این شهر شود
کاشکی گوشه ای از قلب تو میشد قفسم
می روم سربه بیابان بگذارم بی تو
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده,قسم
لمس دستان توراچشم ترم کم دارد
دلم عمریست که بی روی تو ماتم دارد
نظرات شما عزیزان:
میـشود
عکسی از آغوش ات برای من بفـرستی؟
جایی میان بـازو های تو
درست بر روی قلبت ...
میـخواهـم
شب هایـم را
بـا خیـال زادگـاهم سـر کنم!
جـایی که
بــرایِ اولین بـار
طنیـن صدایِ زندگـی
در مـوهایـم پیـچید ...
صـدایِ قلبِ تـو ...