دعوتت می کنم به آغوشم
تو نگو که گناه و عصیان است
بغلم کن دلم کنار تو
از زمین و زمان گریزان است
دعوتت می کنم به آغوشم
از خدا من اجازه می گیرم
مهربان است و خوب می داند
در هوای فراق می میرم
دعوتت می کنم به آغوشم
بوسه تو مقدس و پاک است
زائر جسم تو شوم زیرا
جسم تو آسمان و افلاک است
دعوتت می کنم به عشقبازی
موی من واله و پریشان است
دست خود را بکش به گیسویم
امشب انگار عید قربان است
من تو را خلق می کنم امشب
تا خدای جهان من گردی
کافرم،، مذهبی ندارم من
دین من را تو کاملش کردی
حس وحشی یه سرکشی دارم
اگر امشب زیارتت آیم
حضرت دوست حال من خوش نیست
بوسه عاشقانه کم دارم
اگر امشب دهی مرادم را
عمر خوشبختی ام همین باشد
یک شب از عمر حس کنم شاید
زندگی حس بهتری باشد
نظرات شما عزیزان: