من تو را، من دوستت دارم، عزیزم!
پس مشو ارباب آزارم، عزیزم!
من تو را تا عرشِ اعلا میبَرم
در وجودت عشق میکارم، عزیزم!
ای بهاری تر ز جنگل های سبز
همچو باران بر تو میبارم، عزیزم!
مرگِ من، عاشقتر از من دیدهای؟!
من دوصد مجنون به دل دارم، عزیزم!
ای حضورت مایهی رقص وُ سرور
بی تو دائم من عزادارم، عزیزم!
بی تو اهوازم که خاکم بر سر است
بی هوایت، زار و بیمارم، عزیزم!
پا درون قلب من بگذار تا...
تا ببینی دوستت دارم،عزیزم
نظرات شما عزیزان:
دلم یک عصر دلگیر میخواهد
و یک پیاده رو بی انتها...
تا تمام دردهایم را در تن سردش جا گذارم.
آنقدر گلایه کنم که
آسمان بشکند سد غرورش را و رد پایم را از دل سنگفرش های زخمی پاک کند...
تا شاید دل بی قرارم اندکی آرام گیرد...
شاید که لبخند درختان به وقت گریه ی ابر اجابتی باشد...
و خدا آغوش بگشاید به روی تنهایی هایم....!!