دوری ات، پشت مرا مثل کمان ، خم می کند
این جدایی ها ، چه ها با نسل آدم می کند
خوب فهمیدم که عشقت ، کیمیای زندگی ست
برگ زرینی که خوشبختی فراهم می کند
ارتعاش تارهای دل ، خبر می آورد
از تمنایی که او را غرق ماتم می کند
خنده بین اشک ها و گریه بین خنده را
عشق ، با کار دل دیوانه ، توام می کند
سست تر هر لحظه می گردم ، نمی دانم چرا
در عوض ، جا پای خود را عشق ،محکم می کند
بی تو می لرزم به هر باد و نسیمی ، عشق من
آخر این پس لرزه ها ، ارگ مرا بم می کند
نظرات شما عزیزان: