از سکوتم می نویسم تا بدانی خسته ام،،،
بی هوایت کنج پستوهای غم یخ بسته ام،،،
بی تو بی تابی دراین برزخ به جانم خمیه زد،،،
من هنوز این بغض را از دوریت نشکسته ام،،،
با خیالت روزها را بی صدا سر می کنم،،،
بی تو دارم بی کسی راتازه باورمیکنم،،،
از کلامم هرکسی شیدایی ام را خوانده است،،،
یاد چشمانت مرا از هر نگاهی رانده است،،،
کاش بودی تا بهارم غرق بی رنگی نبود،،،
کاش در تقدیر ما دوری ودلتنگی نبود،،،
نظرات شما عزیزان: