مستِ روزی هستم ای جانا که بر دامَت شَوَم
در کنارت مِی بنوشم مست از کامَت شوم
مستِ روزی هستم آن زیبا وَشِ ساقر بدوش
اَمر را صادر کند از سرکشی رامَت شوم
مستِ روزی هستم آن دَم با خیال رو ی تو
جار بر عالَم زنم نا پخته من خامَت شوم
در سیاهی های بی تو روزگارم ناخوش است
حاضرم با جان خود شمع شبستانت شوم
از برای وصفِ تو با هر مثالی جایز است
تو همان خورشید باش و من مَهِ بامَت شوم
کاش رویت در میان خیل مشتاقان تو
مثل یوسف عرضه میشد من خریدارت شوم .
نظرات شما عزیزان: