می خواهمت...
می خواهمت
آنچنان که بدن روح را
یک دم تو غنیمت است
برای نفس کز گرمگاه سینه
برون می آید
تو جانی...
زندگانیم در یاخته های تو خلاصه می شود
تو خود نوری در تاریکی
دهلیزهای ذهنم
می خواهمت
چون تشنه ای در پی سراب
چون زمینی خشک در حسرت یک جرعه باران
می خواهمت
چه بیتابانه...
چه سخت
نظرات شما عزیزان: