نکند صبح که شد عشق خطاب ام نکنی
نکند جِر بزنی، هیچ حساب ام نکنی
گر چه گفتی که فقط خانه ی امید منی
نگرانم که شبی خانه خراب ام نکنی
زده ام کنج ضریح تو گره، خویشتنم
به امیدی که تو اینبار جواب ام نکنی
شده ام خوشه ی آبستن این باغ ولی
ترسم این است بچینی و شراب ام نکنی
شب عشق آمد و ای دوست فراموش نکن
قول دادی که شب جمعه عذاب ام نکنی
همه ی غصه ام اینست که در بازی عشق
به شگرد دگری بی تب و تاب ام نکنی
شب جادوگری چشم پر از غمزه ی تو
چه کنم تا که شبیه همه خواب ام نکنی
نظرات شما عزیزان: