تقصیر خودم نیست
تو را که می بینم
هر چه از بر کرده بودم ، از برم می رود
تورا که می بینم
همه ی واژه ها نا گفته می مانند
تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم
همه ی اینها تقصیر حرارت حضور توست
سنگینی حرم حضور تو را
پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم
تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم
چیزی برای گفتن ندارم....
تو را که می بینم
مدهوش حضور نازنینت می شوم
تو را که می بینم
تمام ناگفته ها را فراموش می کنم
دیدنت لذت هزاران هزار گفتن را دارد .
نظرات شما عزیزان: