با تو در جنگل و یک کلبه یِ پنهان ... چه شود
نورِمهتاب و غزل های فراوان ... چه شود
رو به رو شعله ی شومینه یِ تب دار به پا
پشت سر پنجره ای رو به گلستان ... چه شود
قهوه ی تلخ و کمی قندِ لبانت ، به به
من و هی بوسه یاز گونه ی خندان ... چه شود
چه کسی گفته که بیداری شب بیهوده ست
من بخواهم ببرم زیره به کرمان ... چه شود
مستِ انگور شدن ، کار هوس بازان ست
من و انگورِگلویی شده عریان ... چه شود
آن قَدَر مست که انگار زمین میرقصد
دستِ من دور کمر ، حال پریشان ... چه شود
چشم در چشمُ ، نفس حبسُ ، لبانی در هم
رقص و آواز دو تا قُمری ی شیطان ... چه شود
کلبه ای غرق سکوتَست و فقط ما هستیم
لمسِ آغوش تو بی ترسِ نگهبان ... چه شود
وای اگر صبح بفهمد که تو همراهِ منی
میرسد زودتر از جنّ ِ سلیمان ... چه شود
در خیالات خودم ، خواب خوشی میبینم
خواب خوبم نرسد باز به پایان ... چه شود
نظرات شما عزیزان: