حال مرا...
تو که هر شب غزل و بیت مرا می خوانی
عشق را,حال مرا, از دل من می دانی؟
من که با این همه احساس به تو , در عجبم
باز آهسته و آرام,مرا می رانی
تو که شبگردی وهر شب چو خموشی بیدار
من به فکرم که چرا عشق مرا دور ز خود می رانی
مرده جسمم تو ندانی ونخواهی که بدانی افسوس
این خراب حال مرا، زود گذر می نامی
بد باد روز من اکنون که به ناچار گذشتم از تو
خوش باد آن کس و آن کس که ز من دوست ترش می داری
نظرات شما عزیزان: