دلم گرفته برایت..
دلم گرفته برایت... مگر نمی دانی !
چرا برای دلم یک غزل نمیخوانی؟
غزل بخوان که بمیرد میان سینه من
غم سکوت خیابان ، غمی که میدانی
و بغض پنجره بشکن، ببین چه کرده غمت
به این دو وادی وحشت، دو چشم بارانی
بیا غزل به فدایت! درانتظار توام
بیا صفایبهار و تب زمستانی!
ببر مرا به نگاهی، ببر مرا گم کن
نشان نمانده برایم... خودت که میدانی
بیا که پر زند از دل به موج چشمانت
کلاغ شب زده یعنی غم پریشانی
و باورت بکند بار دیگر این دل من
دل شکستهی ساده....مگر نمی دانی ؟!
نظرات شما عزیزان: