چای غم... را می خورم
خواهم امشب در غزل مهمان من باشی عزیز
درد از من باشد و درمان من باشی عزیز
در میان کوچه های بی کسی دلواپسی
محرم اسرار بر پنهان من باشی عزیز
در کنار این همه دیوار حاشای بلند
پادگان من باشم دژبان من باشی عزیز
چای غم دم کرده این دنیا برایم نازنین
چای غم را میخورم فنجان من باشی عزیز
فکر کن دنیا شود یک سفره خانه ٬ سنتی
در کنار دیزی و قلیان من باشی عزیز
چون گلستانی که آفت میزند از ریشه گل
من به شرطی گل شوم گلدان من باشی عزیز
عشق را معنی به مد مستی نکن در روزگار
من بهشتی میشوم ایمان من باشی عزیز
میزند سنگ صبور سنگ تو را بر سینه اش
میشوم خوشبخت٬ هم پیمان من باشی عزیز
نظرات شما عزیزان: