پریشانی
شبیه جرعهای از قهوهی یخکرده میمانی
که بعد از سالها ماسیده باشد توی فنجانی...
همانقدر آشنا اما همان اندازه هم مبهم
که از فنجان تو نوشیده باشم فال پنهانی...
تو را نوشیدهام فنجان به فنجان و نفهمیدم
که از فنجان چندم نقش فالم شد پریشانی...
نظرات شما عزیزان: