چشمهایم
براي همه جا
در و پنجره ميسازد
شايد بيايي.
عاشق چشمهایت باشم
از در راهم ميدهي
يا از پنجره بيايم؟
کف دستهایم را بر صورت پنجره
سرد ميکنم.
...
بر کلمههایت چشم ميکشم
بوي تنت را در ذهنم ميچرخانم
که چيزي نبينم ديگر.
براي نبودنت چه کنم
آقاي من؟
و حالا منتظرم
مرا نميبيني
مثل سايه در اتاق راه ميروم.
و ميروم
که دنبال تو بگردم.
...
دوري تو
مزهي قبر ميدهد چقدر!
دلم گرمی دستانت را می طلبد
کاش دستهایت توي دستهایم بود
آقای من!
ميخواهم
باز چشمهایم را ببندم
شاید تو را ببینم
...
پلک ميزنم
و به سقف خيره ميشوم.
با نبودنت چکار کنم؟
نظرات شما عزیزان: