عشق آخر
همیشه ترس آخر شدن را داشتم ...
می جنگیدم برای بُردن ؛
برای " اول" شدن !
ولی ...
وقتی تو را دیدم ...
میدانستم که اولینت نیستم
اما دلم میخواست ،
آخرینی باشم که
وارد زندگیت میشود ؛
که تا اخرین لحظه زندگیت ،
فقط من باشم و من ...
آخر نمیدانی
عشق آخر چه مزه ای دارد...
نظرات شما عزیزان: