دوستت دارم ولی اصلاً نمیدانم چرا؟!
آه..! این بی پاسخی دیوانه تر کرده مرا
عقل را مأمور کردم پاسخی پیدا کند
گفت معذور است از فهمیدن دیوانهها
حال این دیوانه را دیوانه میفهمد فقط
عشق جز دیوانه بازی نیست ! آن هم بیهوا !
من نمیترسم... تو با من دل به دریا میزنی؟
شک نکن معشوق من! من میروم، با من بيا...
نظرات شما عزیزان:

یک نفر نی می زند در معبد تنهایی ام
یک نفر گم می شود در خنده ی شیدایی ام
روی موهایم هزاران یاس آبی رسته است
بعد ازین من هستم وافسانه ی رسوایی ام
چشمهای خیس شب در هی هی چوپان دل
می زند آهنگ اندوه من وتنهایی ام
این شب آخر که یلدا را سیه رو کرده است
خواب را پس می زند در نغمه ی لالایی ام
کاش فردا معنی امروز کشتن را نداشت
اهل امروزم ولی دیوانه ی فردایی ام
یک نفر نی می زند در غربت فردای من
آه از این نغمه واین رقص بی پروایی ام
باز از امروز تا فردا جنونی دیگر است
نغمه های گرم چوپان می کند لیلایی ام
پاسخ: دو سال است که می دانم بی قراری چیست !درد چیست! مهربانی چیست دو سال است که می دانم آواز چیست !راز چیست! چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند امروز من دو ساله می شوم.