مرز جنون
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه، بیابهام
سخنانم را در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون.
خیلی دلتنگتم جان دل.
نظرات شما عزیزان:
e 

ساعت23:23---4 آذر 1394
@Delnevashte
«بی اجازه دوستت دارم»
چشم ازتو
اشک ازمن
دل ازتو
درد ازمن
قلب ازتو
تپش از من
نفس ازتو
مرگ اگر باشد انهم ازمن
میان هرنفسی که میکشم ،همهمه ای است
که ازهمه پنهان..
ازتو چه پنهان..
میان هرنفسی که میکشم توهستی..
که میکشم تورا،که میکشی مرا...
دوست داشتن تو.بی اجازه زیباست
توهم نخواهی باز برایم زیبا ترین دوست داشتنی دنیایی...
«بی اجازه دوستت دارم»
چشم ازتو
اشک ازمن
دل ازتو
درد ازمن
قلب ازتو
تپش از من
نفس ازتو
مرگ اگر باشد انهم ازمن
میان هرنفسی که میکشم ،همهمه ای است
که ازهمه پنهان..
ازتو چه پنهان..
میان هرنفسی که میکشم توهستی..
که میکشم تورا،که میکشی مرا...
دوست داشتن تو.بی اجازه زیباست
توهم نخواهی باز برایم زیبا ترین دوست داشتنی دنیایی...