به مردادی ترین گرما قسم ، بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات ، آقای من ، رنگم !
حسودی می کند قلبم به لب هایی که بوسیدت !
و من بیچاره ی چشم تو ام ... با درد می جنگم !
تنم از عطر آغوش تو دارد باز می سوزد
جهنّم شد بهشتم ؛ تا پرید آغوشت از چنگم
گلویم را گرفته بغضی از جنس سکوت امشب
"گل گلدون من ..." جا باز کرده توی آهنگم !
بدم می آید از اینقدر تنهایی ... و دلشوره
کجایی جان دل از دوریت مرغ شباهنگم !
فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته ، نه ؟
دقیق از آخرین دیدار گیج و خسته و منگم !
تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشق ات هستم
همین باعث شده با هر نگاهت زود می لنگم !
همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگ عاشق رویت قسم ... بدجور دلتنگم
نظرات شما عزیزان: